209 - کنترل جمعیت یا سوء استفادهی اقتصادی از زنان؟!
نویسنده : زهرا رستگار
کنترل جمعیت یا سوء استفادهی اقتصادی از زنان؟! یکی از اهدافِ کنترل جمعیت و تشویق زنان به کمتر بچه آوردن، در اروپا، این بوده که سرِ زنان خلوت شود و احساس بیکاری کنند و کارخانهداران بتوانند از آنها که نیروی کار ارزانتر و مطیعتری هستند، در جهت اهداف اقتصادیِ خود بهرهبرداری نمایند. به همین […]
کنترل جمعیت یا سوء استفادهی اقتصادی از زنان؟!
یکی از اهدافِ کنترل جمعیت و تشویق زنان به کمتر بچه آوردن، در اروپا، این بوده که سرِ زنان خلوت شود و احساس بیکاری کنند و کارخانهداران بتوانند از آنها که نیروی کار ارزانتر و مطیعتری هستند، در جهت اهداف اقتصادیِ خود بهرهبرداری نمایند.
به همین جهت حدود 130 سال قبل، قانون مالکیّت زنان در مجلس انگلیس تصویب شد تا زنان انگیزهی بیشتری برای ورود به بازار کار پیدا نمایند. این سخنان، یک حدس نیست بلکه حرفی است که خود آنها هم إبائی از ابراز آن ندارند. ویل دورانت فیلسوف مشهور فرانسوی در کتاب معروف خود به نام (لذّات فلسفه) میگوید:
( آزادی زن از عوارض انقلاب صنعتی است … زنان ، کارگران ارزان تری بودند و کارفرمایان آنان را بر مردان سرکشِ سنگین قیمت ترجیح می دادند. یک قرن پیش در انگلستان کار پیدا کردن برای مردان دشوار گشت. اما اعلان ها از آنان می خواست که زنان و کودکان خود را به کارخانه ها بفرستند… کسانی که ناآگاه برای خانه پراندازی توطئه کردند، کارخانه داران وطن دوست! قرن نوزدهم انگلستان بودند. نخستین قدم برای آزادی مادر بزرگهای ما قانون 1882 بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیای کبیر از امتیاز بی سابقهای برخوردار می شدند و آن اینکه: پولی را که به دست می آورند، حق داشتند برای خود نگه دارند! این قانون عالی را کارخانهداران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانهها بکشانند. از آن سال تا به امسال سود جوییِ مقاومت نا پذیری، زنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده و گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است! در انگلستانِ امروز از هر دو زن، یکی یا در اداره کار می کند یا در کارخانه و سرعت افزایش زنان کارگر نسبت به مردان کارگر چهار برابر است… ) لذات فلسفه، ترجمهی زریاب ص 151
البته غربیها سالهاست که از این سیاست، پشیمان شدهاند و به راهکارهای افزایش جمعیّت روی آوردهاند ولی چه کنیم که همیشه نسخهی تاریخِ مصرف گذشتهی آنها به دست کشورهای جهان سوم میرسد و همانگونه که تکنولوژیهای از رده خارج شدهی خود را در اختیار ما میگذارند، فکرها و ایدههای تجربه شده و مردود شده را نیز در زَروَرَق میپیچند و به عنوان طرحهای نو، به خوردِ ما میدهند!
زن ایرانی در دههی شصت، ترجیح میداد در خانه باشد و به وظیفهی اصلیِ خود یعنی خانهداری و بچهداری و تربیت نسل آینده بپردازد. ولی در دههی هفتاد، شاهد سرازیر شدنِ دختران و زنان به دانشگاه و به دنبال آن، بازار کار هستیم و چون دوران سربازی هم نداشتند، به سرعت از پسران هم سن و سال و همکلاسشان جلو افتادند و جای مردان را در ادارات و کارخانهها پُر نمودند. نتیجه آنکه الآن وقتی به اداره یا شرکتی می روی، میبینی چهار زن و یک مرد پشت میزها نشستهاند! و چون زنان به حقوق کمتری راضی میشدند و اهل سرکشی و نافرمانی نیستند، در بسیاری از اطلاعیههای استخدام، مشاهده میکنید که: به یک همکارِ ترجیحاً خانم، جهتِ همکاری نیازمندیم!
من فعلا به مفاسدی که از این فضا ناشی میشود ندارم به طوریکه باید به لیست محارم در رسالهها، در کنار خواهر و خاله و عمه، عنوان همکار خانم را نیز اضافه کرد!
بحث ما فعلا این است که با روند جذب بانوان به بازار کار، زنانی که باید در خانه باشند، در اداره و کارخانه هستند و مردانی که باید نان آور خانه باشند، بیکار و علافند!
در نتیجه دیگر خانمها رغبتی به تولید بچه ندارند؛ چون بچه، مانعی بزرگ بر سر راه اشتغالِ آنهاست لذا یا بچهدار نمیشوند یا اگر هم ناخواسته باردار شدند و آنقدر وجدان داشتند که آن را کورتاژ نکنند، تربیت او را به پرورشگاهها و مهد کودکها میسپارند و آیا مهد کودک میتواند جای آغوش گرم مادر و محبّت او را پُر نماید؟ هرگز. اگر هم خیلی گریه کرد، پرستار مهدِ کودک مقداری والیوم در شیشهی شیرش میریزد تا به خواب رود و کمتر سر و صدا کند!
توجه شما را به مطلبی از هفته نامهی (ساندی تلگراف) چاپ لندن، به نقل از روزنامهی جهموریِ اسلامی، مورّخِ 6/2/73 جلب می کنم:
(در گذشته مردان نان آور خانواده به شمار می آمدند و زنان فرصت آن را داشتند تا به اصلی ترین وظیفهی خود یعنی تربیت نسل آیندهی کشور با دقت و توجه بیشتری اهتمام بورزند. اما از دههی 1960 به این سو با استخدام زنان در کارخانهها و ادارات و رشد جنبش آزادی و بی بند و باری جنسی و ترویج فرهنگ پول پرستی، تدریجا وسوسهی کسب درآمد بیشتر عارضِ بسیاری از خانوادههای اروپایی شد و زنان به این فکر افتادند که برای تامین آیندهی بهتر، به انجام کاری در خارج از خانه بپردازند.
در این میان، جنبشهای طرفدار ایجاد حقوق مساوی بین زنان و مردان نیز با تاکید بر این که زنان باید از دستمزدها و امتیازات مشابه با مردان برخوردار شوند، دولت را تشویق به وضع قوانین تازه ای در راستای ایجاد شرایط مساوی کردند. در حالیکه قوانین قدیمی با این هدف تنظیم شده بودند که یک حقوق برای گرداندن زندگی یک خانوادهی چند نفره کفایت می کند، قوانین تازه با وضع مالیاتهای یکسان برای هر دو حقوق، عملاً بخش قابل توجهی از درآمد تازهی کسب شده توسط هر دو زوج را از دست آنها خارج می ساخت.
بنگاههای معاملات ملکی نیز با بهره گیری از افزایش حقوق خانوادهها، قیمت واحدهای مسکونی را افزایش دادند تا از این راه سود بیشتری تحصیل کنند. حاصلِ همهی این اقدامات این شد که اکنون در انگلیس هر چند بسیاری مادران در اشتیاق داشتن فرزند دوم یا حتی اول هستند اما سنگینی بدهیها و وامها، آنان را حتی از اندیشیدن دربارهی این آرزوی مشروع به وحشت می اندازد.
در حال حاضر، متوسطِ مادرانی که صاحبِ نخستین اولاد خود میشوند، در انگلستان به 28 سال رسیده است. جامعه از یک سو با کمبود نسلِ تازه مواجه شده و از سوی دیگر بخش اعظم امکانات برای تأمین رفاه قدیمیترها صرف می شود و اگر این وضع ادامه یافته و برای آن تدبیری اندیشیده نشود، به جای آنکه نسل آینده در انگلیس از سوی افرادی بومی داخل کشور تامین شود، باید برای رفع نیاز از بیگانگان کمک بگیریم.)
مشاهده فرمودید که بیرون آمدنِ زنان از خانه، چگونه موجب کاهش زاد و ولد میگردد.
در پایان، توجه شما را به سخنانِ انگلس در کتاب (منشأ خانواده) جلب میکنم:
( پس از آن که تمام جنس مونث وارد صنعت شده، تکلیف فرزندان چه می شود و همچنین وظایف خانوادگی چه خواهد شد؟ پاسخ ما این است که: این امور را جامعه عهدهدار خواهد شد. اقتصاد خانگیِ خصوصی به اقتصاد اجتماعی مبدّل می شود. کار مراقبت و پرورش کودکان یک امر عمومی خواهد شد و جامعه از کودکان چه مشروع و چه نا مشروع! به طور یکسان مراقبت خواهد کرد. )
ظاهرا منظور او از جامعه، همان پرورشگاههاست که از بودجهی عمومی، تأمین میگردد.
سپس میگوید: ( اول: به زن کار دهیم و برابر مرد قرارش دهیم. دوم: بچهها را در پرورشگاه بزرگ کنیم. سوم: اگر به زن کار دادیم و بچه را هم در پرورشگاه بزرگ کردیم، دیگر دختران با خیال جمع، خود را در اختیار عشق قرار می دهند! )
معلوم شد که هدف نهاییِ آنها از بیرون کشیدن زنان از خانه و تشویق آنها به بچهدار نشدن، این است که فساد و فحشاء در جامعه رواج پیدا کند!
کاش به خود میآمدیم و طرحها و سیاستهای تجربهشدهی غربی را دربارهی زنان، اجرا نمیکردیم.