219 - حافظه کوتاه مدت
نویسنده : زهرا رستگار
حافظه کوتاه مدت یک تست برای حافظه کوتاه مدت بگم که ممکنه براتون جالب باشه. میتونید حافظه کوتاهمدت خودتون یا بچهها رو (البته برای سنین بیش از 5 – 6 ساله) با این روش تست کنید. چند اسم یا عدد رو پشت سر هم بگید و بعد از بچه بخواید اونهایی رو که یادش مونده […]
حافظه کوتاه مدت
یک تست برای حافظه کوتاه مدت بگم که ممکنه براتون جالب باشه. میتونید حافظه کوتاهمدت خودتون یا بچهها رو (البته برای سنین بیش از 5 – 6 ساله) با این روش تست کنید. چند اسم یا عدد رو پشت سر هم بگید و بعد از بچه بخواید اونهایی رو که یادش مونده رو تکرار کنه (برای بچهها باید چیزهای ساده مثل میوه یا حیواناتی رو که میشناسن انتخاب کنید) معمولا این تعداد همون 5- 6 خواهد بود. این همون ظرفیت فراخنای حافظه یا حافظه کوتاهمدته. تعداد اسامی که میخونید 10 تا باشه خوبه و زمان خوندنتون هم از 15 تا 20 ثانیه بیشتر نشه و بعد از خوندنش هم سریع از بچه بخواهید تکرار کنه. البته طبیعتا اینکه در چه وضعیتی از بچه میپرسید هم تأثیر داره. مطمئنا اگر وقتی بچه ذهنش مشغوله یا خسته است بپرسید کمتر میتونه جواب بده. ضمنا با تکرار دوباره یا حداکثر سه باره بچه میتونه تقریبا هر ده تا رو تکرار کنه. ترتیب گفتن موارد هم در این تست مهمه.
یکی از نکات مهمی که در مورد حافظه کوتاه مدت هست اینه که این حافظه علاوه بر حواس از یک جای دیگه هم ورودی میگیره. بله یکی از ورودیهای عمده حافظه کوتاهمدت، حافظه بلندمدته. نکته در اینجاست که ذهن انسان مستقیم نمیتونه از حافظه بلندمدت استفاده کنه و از هرچیزی بخواد استفاده کنه باید اون رو بیاره به حافظه کوتاهمدت یا به عبارتی فراخوانیش کنه روی این حافظه. لذا وقتی شما مثلا یک چیز از خاطرات قبل رو دارید تعریف میکنید، در حقیقت مطالب رو اول از حافظه بلندمدت میارید به حافظه کوتاهمدت و بعد از اونجاست که میتونید ازش استفاده کنید و بیانش کنید. معمولا هم ورودی از بیرون که از طریق حواس انجام میشه با ورودی از حافظه بلندمدت توأم هستند. مثلا شما یک ماشین یا وسیله رو میبینید، ذهن به صورت خودکار مطالب و مفاهیم مربوط و مشابه اون رو از حافظه بلندمدت میخونه و شما این شیئ رو میشناسید که یا قبلا دیدیدش یا جدیده و در جایی متناسب براش جا باز میشه. مثلا یک مدل جدید از ماشی با برندی خاص رو که میبینید، برند در ذهنتون تداعی میشه، ماشینهاش میاد مقایسه میشه و این ماشین جدید به عنوان یک مدل که تا حالا ندیده بودید به حافظه اضافه میشه.
برگردید به نکاتی که توی پستهای قبلی گفتم. اینکه بعضی چیزها ذهن بچه رو تسخیر میکنه یعنی بیشتر ورودیهای بچه از تداعی چیزهایی که توی ذهنش داره خصوصا چیزهای رویایی و خیالپردازانه دریافت میشه. خوب طبیعتا این جور بچهها بخشی از حافظه کوتاهمدتشون دائما درگیره و کمتر میتونن چیزها رو یادبگیرند و تمرکز داشته باشند.
یک نکته کلیدی دیگه از همین جا قابل استفاده است. اینکه چرا دوران کودکی و آموزههایی که در این دوران وارد ذهن و حافظه بچه میشه خیلی مهمه. همونطور که گفتم هر ورودی جدیدی با داشتههای قبلی در ذهن ترکیب، مقایسه و سنجیده میشه و بر اساس این فرایندها جایگاهی در ذهن پیدا میکنه. خوب مفاهیم کم و محدودی در ذهن بچهها هست و اغلب مفاهیمی که وارد ذهنشون میشه مفاهیم پایه است. سایر مفاهیمی که بعدها وارد ذهن بچه میشن با این مواد اولیه محک میخورن و سنجیده میشن و طبیعیه که این مفاهیم اولیه حکم خشت اول رو دارند که اگر کج گذاشته شد بنای مفاهیم ذهنی بچه تا ثریا کج خواهد شد. شاید به همین دلیله که اینقدر برای دانشمندان مهمه که بفهمند اولین تصویری که در بدو تولد در ذهن بچه شکل میگیره چیه که به نظر اونها این تصویر، پایه خیلی مفاهیم دیگه در زندگی خواهد بود. شاید یکی از دلایل تأکید دین ما بر اذکار و اداب بارداری و به دنیا اومدن بچه و دوران نوزادی، اهمیت ویژه مفاهیمی است که در این دوران در ذهن بچه شکل میگیره.
خوب از حافظه کوتاهمدت بگذریم. گفتیم که این حافظه محدوده و 6- 7 مورد و مفهوم رو در خودش جا میده. حالا اگر روی این چند مورد توجه بشه و تکرار بشه اینها از حافظه کوتاهمدت به حافظه بلندمدت متقل میشن. اعتقاد بر اینه که هر چیز توی این حافظه رفت دیگه پاک نمیشه. یعنی این حافظه چیزهایی که بهش وارد میشه رو نگه میداره. ظرفیت حافظه بلند مدت هم محدودیت داره ولی میزان این ظرفیت خیلی بالاست به قدری که میگن بیشترین استفاده از مغز حتی به ده درصد هم نمیرسه لذا بعضیها ظرفیت این حافظه رو نامحدود دونستند. اما چطوره که آدم چیزهایی رو که به حافظه بلندمدت سپرده رو فراموش میکنه مثل گم شدن یک شیء کوچیک تو انباری میمونه یعنی هست اما پیدا کردنش خیلی مشکله. خیلی از آموختهها و یافتههای ما هم همینطوره یعنی هست اما نمیتونیم ازش استفاده کنیم. به عبارتی در بازیابی و رمزگردانی دچار مشکل هستیم. البته دلایل دیگری هم برای فراموشی گفتند مثلا تداخل یعنی دو تا مفهوم که در حافظه هست با هم اشتباه بشه و یکی جای دیگری به ذهن بیاد. یکی دیگه همسرکوب کردن چیزهایی که در حافظه هست. یعنی آدم وقتی نمیخواد یک چیزی رو به یاد بیاره سرکوبش میکنه و ناخودآگاه کاری میکنه که اون موضوع رو فراموش کنه! (البته این رو من ساز و کارش رو نفهمیدم!!)
خوب حرف در مورد اینکه مطالب چه طور به حافظه بلند مدت انتقال پیدا میکنه و با چه ساختارها و نظمی اونجا ذخیره میشه و چه فعل و انفعالاتی در حافظ اتفاق میفته زیاده اما من فقط چند نکته رو مینویسم که به درد پدر مادرها در ارتباط با بچه میخوره.
مطالبی که به حافظه سپرده میشه یا به صورت معنایی است؛ که یک معنی از آنچه دیده، شنیده یا حس شده در یاد میمونه. مثلا یک جمله که به شما میگن ممکنه دقیقش یادتون نمونه اما مفهومش و معنیش رو در ذهن دارید. این نوع به خاطر سپردن از طریق برقراری ارتباط بین مفهوم جدید با مفاهیم قبلی اتفاق میفته. یک نوع به خاطر سپاری هم به خاطر سپردن عین مواردی است که وارد ذهن میشه و نیازی به فهم معنای اون نداره. در این حالت شکل و ترکیب کلمه یا عبارت یا شیئ متناظر اون در ذهن میمونه. مثلا لیست خریدی که هر شب به ما میدن رو باید عینش رو به ذهن بسپریم و اگر مفهوم و معنیش رو به خاطر بسپریم ممکنه به جای ماست، دوغ بخریم!!!
ما معمولا به حالت دوم میگیم حفظ کردن. یعنی وقتی کسی یک چیزی رو همونطور که هست به خاطر میسپره و عینا قادر به بیانشه. حالا میخواد این رو بفهمه یا نفهمه! سیستمهای مبتنی بر حفظ هم معمولا این رویکرد رو دارند. متأسفانه اغلب مواردی که من در روشهای آموزشی پیش از دبستان دیدم همینه یعنی بچهها رو با شیوههای مختلف وادار میکنن (نه به معنی اجبار که ممکنه بچه هم خودش خیلی مایل و راغب باشه) یک چیزی رو حفظ کنه حتی شکل کلمات رو. بچه هنوز معنی پایتخت یک کشور رو نمیدونه بعد پایتخت همه کشورهای دنیا رو بلده. مفهوم جمع شدن دو عدد رو نمیفهمه اما میتونه جمع دو رقمی انجام بده! معمولا به این بچههایی هم که این چیزا رو بلدن یا میتونن خوب حرفای بزرگترها رو تقلید کنند میگیم باهوش.