من الان 20سالمه و2تابچه 2قلو دارم تو شهر غریبم زندگی میکنم ...خیلی تنهام من قبل از اینکه ازدواج کنم عاشق پسرداییم بودم و اونم تو شهری ک من زندگی میکنم زندگی میکنه من بیشتر بخاطر اینکه اونو ببینم ازدواج کردم وراضی شدم تو شهر غریب بمونم عشقم هیچ وقت ازذهنم بیرون نرفت گفتم بچه دارشم شاید فراموشش کنم ولی فایده نداشت. الان زندگی خیلی برام سخت میگذره تنها ک هستم بیشتر بهش فکر میکنم دارم دیوونه میشم خواهش میکنم کمکم کنید