سلام و عرض ادب
٢٠ ساله كه ازدواج كردم و حاصل اين ازدواج دو پسر ١٨ و ٢٠ ساله اثت كه يكيشون سال دوم رشته برق و اون يكي پيش دانشگاهيو از ابتداي ازدواج اختلافات زيادي با همسرم داشتم
هم در زمينه مالي و هم فرهنگي
البته من كلا قناعت ميكردم و هيچ فشاري هم روي همسرم نمي اوردم اما اون مدام سخت گيري هاشو بيشتر ميكرد نا اينكه يكبار اختلافاتمون جدي شد و من به قهر خونه پدرم رفتم ( متاسفانه همسرم در عين حال كه خيلي شوخ طبعه ولي به هنگام عصبانيت به شدت تند ميشه و فحاشي و توهين ميكنه و گاهي اوقات هم برخورد فيزيكي ميكنه )
بعد از دو ماه قهر پيش مشاور رفتيم و به همسرم توصيه كرد اختيارات بيشتري به من بده
( تا قبل از اون حتي اگر فرزندم در تب ٤٠ درجه رو به تشنج بود اجازه خروج از منزل براي رفتن به دكتر رو نميداد )
بعد از اون خيلي شرايط بهتر شد و محتي اجازه داد من ادامه تحصيل بدم
من دانشجوي كامپيوتر بودم كه به دليل بارداري از تحصيل كناره گيري كردم و مجددا بعد از ده سال در رصته حقوق مشغول تحصيل صدم
با سختي و زحمت زياد فوق ليسانس گرفتم و وكيل شدم اما از وقتي مشغول كار شدم مشكلاتم چند برابر شد
همسرم عملا انتظار داشت تمام درامدم رو به اون بدم وبدهيهاي اونو بپردازم درحاليكه خودش از تمكن مالي خوبي برخوردار بود ( حتي با پسرم قرار گذاشته بودم كه اگر رتبه ٣ رقمي بشه براش موبايل ميخرم اما وقتي اون با رتبه ٤٠٠ قبول شد من جرات خريدش رو نداشتم )
شرايط به گونه اي شده بود كه سر هر مسئله اي كتك كاري و فحاشي ميكرد و بالاخره بعد از يك زدو خورد شديد من به درخواست بچه ها كه گفتن ديگه تحمل اين شرايطو نداريم از خونه اومدم بيرون
الان ٩ ماهه كه خانه پدرم هستم و در اين مدت اجازه نه تماس تلفني و نه ملاقات با بچه ها رو نميده
و مدام ميگه به شرطي ميام دنبالت كه زير نظر من كار كني و من از درامدت مطلع باشم و ...
موضوع مهم براي من اينه كه من با اخلاق تندو بي متطق و نگاه تحقير اميزش به خودم مشكل دارم اما اون مدام مسايل ماري رو مطرح ميكنه
حال شما چه راهكاري رو پيشنهاد ميكنيد ؟؟
ببخشيد كه اينقدر طولاني شد