من ۱۰ ساله ازدواج کردم
۲ فرزند دارم ۵ و۳ ساله .شوهرم هم ادم مذهبی هست .چند ماه پیش در یک پیامک بازی شیطنت امیز که من اتفاقی خوندم متوجه شدم با یک ناشناس شوخی سکسی و با استفاده از کلمات سکسی کرده بود .من خیلی بهم ریختم اما باشماره که تماس گرفتم یه خانم بود . شوهرم قسم میخوره که اصلا نمیدونه اون کیه و ندیدتش . فقط برای رو کم کنی پاسخ پیامهای اون ناشناس رو داده .
من چند روز قهر کردم باهاش ولی هر کاری کردم نتونستم خوبیهاشوندیده بگیرم و ازش چشم بپوشم و متارکه کنم .
اما تا ۶ ماه کامل رابطه جنسی ما تعطیل شد . خودش هم یا حیا کرد یا رعایت ابراز تمایل نکرد .
الان ۱ ماهه دوباره ابراز تمایل میکنه ،اما من اصلا نمیتونم بپذیرم .یکبار هم بهش اجازه دادم نزدیکم بشه ولی با زجر و حتی تنفر منتظر پایانش بودم
. چیزی نگفتم ولی میدونه حتی از اینکه موقع خرید نزدیکم بشه حالم بد میشه
.گر میگیرم.
یکبار اوایل ازدواجمون هم یکی از شاگرداش پیامهای سکسی بهش داد و مشابه این وضعیت پیش امد . اما ۲۰ روز نشده تقریبا عادی شد .گرچه ۶ سال طول کشید فراموش کنم .
اماالان اون خاطره هم برام تداعی میشه .احساس میکنم مثل سطل زباله برای تخلیه ....هستم . از نزدیک شدنش اونقدر میترسم که یا بچه رابهانه میکنم یا گرمی هوا رو .یا تلفن و ....که نخواد نزدیکی کنه .
حتی بزور میخوابم چون رعایت میکنه و تو خواب معمولا باعث خراب شدن خوابم نمیشه .
دارم زجر میکشم
البته من خیلی محتاطانه برخورد میکنم و هیچکس از خانواده هامون نمیدونه .
اما شب نشینیهای غیر عادی
موندن خونه مادرشوهر به بهانه های الکی که اصلا سابقه نداشته
خودمو به بیماری زدن .بچه را بغل کردن به بهانه اینکه بدخواب شده
تمام این نقشها ازارم میده .
حتی صدای نغسهاش تو اتاق اگه نشانه بیداریش باشه داره ازارم میده
میشه راهنماییم کنید .