راستش من دوسال که عقد کردم من تو خانواده ای بزرگ شدم که ادب و احترام حرف اول رو ميزنه همسرم پسر خوبیه ولی یه وقتایی که عصبی می شه ناسزا می گه، من تو اينجور مواقع فقط سکوت می کنم و سعی می کنم ازش فاصله بگیرم ولی هیچ وقت نمی توونم فراموش کنم،تو این دوسال هیچ خواسته مالی ازش نداشتم چون خودم شاغل هستم (این مقدمه رو گفتم که برسم به مشکلم)
چهارده روز ديگه عروسیمونه ولی هنوز خیلی از کارهامون موونده چون مخارج عروسی رو خانواده همسرم پرداخت می کنن یه جورایی اصلاً نه منو در نظر می گیرن و نه نظرم رو مثلاً مادر ايشون خودشون آرایشگاه دیدن و رزرو کردن،طلاهایی رو که تو این دوسال برام خریده بودن رو گرفتن و خودشون رفتن سرویس گرفتن بدون اینکه نظر من رو بپرسن، هر چی که من می گم اهمیت نمیدن من خودم چندتا آتلیه رو در نظر گرفتم ولی هیچ کدوم رو قبول نکردن و خودشون رفتن با یکی که من حتی اسمش رو هم هنوز نمی دونم قرارداد بستن، خیلی از این وضعیت ناراحتم برام قابل هضم نیست،نمی دونم چه جوری باید بهشون اعتراض کنم و چه عکس العملی نشون بدم، دلم نمی خواد که بهشون بی احترامي بشه ولی الان واقعاً از همسرم سرد شدم دلم نمی خواد وارد این زندگی بشم که هیچ اهمیتی بهم داده نمی شه، ايشون هم همش از خانواده اش طرفداری می کنه منم دیگه خسته شدم
این رو هم بگم که من اصلاً دوست نداشتم جشن عروسی بگیریم ولی مادر ايشون دوست داشتن بگیریم
در مورد خونه ای هم که قراره زندگی کنیم من حق اظهار نظر نداشتم خونه مادر بزرگ همسرم رو نشون دادن و گفتن بايد اينجا زندگی کنیم
نمی دونم بايد چی کار کنم، ممنون می شم اگه راهنماييم کنید
(ببخشید که طولانی شد)