من مدت 20 سال است که همسردوم کسی شدم که 30 سال ازخودم بزرگتر بود..البته بماندکه ازدواجم برسریک لجبازی بچگانه بودپدرم یکسالی بودکه فوت شده بودومن آواره خانه برادربایک دنیامشکل بودم بهمین علت بودکه تن به این ازدواج دادم..اماازحق نگذریم که همسرمرددنیادیده خوبی بودوهست ومن درکناراواحساس آرامش وآسایش زیادی میکنم ولی تنهاچیزی که رنجم میدهد نبودیه رابطه عشقی ومسله زناشویی عمیق است که جداسالهاست ازآن بی بهره ام..الان که سن همسرم بالاتررفته دیگه هیچ توجه ایی به اینگونه مسایل نداره ونیازمن زیرخاکستری شعله ورباقی مانده...شمابگوییدمن چه کنم؟؟