هر كودكي با فطرت خدايي و خداجويي به دنيا مي آيد و با قرار گرفتن در يك محيط اجتماعي و خانوادگي مذهبي بر شدت آن افزوده مي شود. كودكان در سير تحولي رشد خود، حدود 4 سالگي، به مرحله نسبي درك مفهوم ها مي رسند و از توانايي عملكرد نمادي و خلاقيت ذهني گسترده تري برخوردار مي شوند. در همين سنين (7-4) است كه بارشد ذهني و موج سؤالات آنها زبانه مي كشد و والدين و مربيان را غافلگير مي سازند.
يكي از سؤالات مهم زياد كودكان درباره خدا، چگونگي و كجايي خدا و ... مي باشد.
قبل از هر چيزي بايد نگاهي از زاويه روانشناسي رشد به خصوصيات و ويژگي
هاي كودكاني كه در اين سنين هستند، بيندازيم تا بهتر بتوانيم عمل كنيم. بعد از
آن نگاهي به نكات كاربردي و كليدي در باب معرفت خدا به كودكان مي اندازيم.
خصوصيات روان شناختي كودكان در سنين 7-4 سالگي
برخي روان شناسان رشد معتقدند كودكان چهار تا هفت ساله ساله در مرحلة پيش عملياتي (Preoperational stage) قرار دارند و ويژگي هاي خاصي دارند. توجه به اين خصوصيات به ما كمك مي كند كه چگونه با كودك برخورد كنيم و به چه صورت خدا را براي او معرفي كنيم.
بعضي از اين ويژگي ها عبارتند از:
1. كودك در اين سنين از طريق نماد سازي و الگو سازي به تفكر مي پردازد.
2. تقليد اولين گام در يادگيري كودك است و كودكان ابتدا باورهاي ساده را مي
آموزند و آنگاه بينش وسيع تري پيدا مي كنند.
3. دائماً سؤال مي كنند و بسيار كنجكاو هستند. سؤالات آنها اغلب با چرا همراه
است.
4. مدت زماني كه به چيزي توجه مي كنند كوتاه است.
5. مي توانند از خود انتقاد كنند و ايرادهاي خود را ببينند.
6. در كارهاي عملي و تجسمي بيشتر چيز ياد مي گيرند.
7. بازيهاي نمايشي براي او لذت بخش است.
آگاهي و دقت در اين خصوصيات لازم است؛ چرا كه تا ما شناختي از خود كودك
نداشته باشيم نمي توانيم چيزي را به آنها تفهيم كنيم.
درك كودكان از خدا در اين سنين
كودك در سنين پيش دبستاني در مرحلة ابتدايي خداشناسي، به عنوان يك فرد جستجوگر
وارد هستي مي شود و آن را يك نياز مي پندارد. در دين اسلام اين مسأله به فطرت
خداجويي انسان نسبت داده شده است. بر اين اساس بايد به چرا و چگونه هاي كودكان
پاسخ درست داد. از سوي ديگر پاسخ درست به كودك مستلزم تخصص خاص كودك
شناسي به ويژه در زمينه القاي پيام هاي سرنوشت ساز اعتقادي به ايشان است، چرا كه
با اندك خطا ممكن است مانند سوزني كه به چشم كودك فرو مي رود و تا هميشه نابينا
مي شود، تأثير معكوس داشته باشد. اگر چه تحقيق علمي و تجربي در اين زمينه و تفكر
كودك صورت نگرفته و تنها به نظريه پردازي اكتفا شده است، ولي نظريه پردازان و
رهنمودهاي بزرگان ديني راه هاي عملي مواجهه با حس جستجوگر و تفكر كودك را بيان
كرده اند.
برخي از آنها عبارتند از:
1. تصوير كودكان از خدا بسيار متأثر ازتصويري است كه از والدين خود دارند. اگر كودكي والدين خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسي بداند، احتمالا خدا را نيز داراي چنين صفاتي خواهد دانست. از سوي ديگر، اگر والدين خود را خشن، بي تفاوت و بي انصاف بداند، دربارة خدا نيز چنين تصوراتي خواهد داشت. والدين، در نحوة درك فرزندشان از خدا، بيشترين تأثير را دارند.[1] به همين خاطر والدين بايد صداقت و صراحت داشته باشند، مساوات را رعايت كنند، دروغ نگويند، همدم فرزندانشان باشند، اگر دچار مشكلي شدند به آنها كمك كنند و... تا تصوير مناسبي از والدين خود داشته باشد تا در هنگام تطبيق خدا به پدر و مادر، تصوير نيكي از خدا در ذهن او مجسم شود.
2. همانطور كه گفته شد كودكان در سن 4 تا 5 سالگي از طريق نماد سازي و الگوسازي به تفكر مي پردازند. كودكان براي بيان احساس ترس و اضطراب خود، آن را به شكل هيولا يا غول به تصوير مي كشند. چيزهاي خوب را نيز به صورت فرشته يا موجودات دوست داشتني ترسيم مي كنند. بنابراين براي انتقال هر مفهومي به كودك و شناخت آنها بهتر است از الگوهاي نمادين استفاده كنيد. به كار گيري تجسم موجودات خارجي كه نشانگر احساسات خوب و بد دروني انسان باشند، اين مفاهيم را براي آنها قابل درك مي كند.
بنابراين براي توصيف خدا در نزد كودك، از افرادي كه كودك او را مهربان و دوست داشتين مي پندارند (مثل پدربزرگ و يا ...) الگوسازي و نمادسازي كرده و به او بگوئيد كه خدا مثل پدربزرگ است مهربان و دوست داشتني و حتي مهرباني خدا از پدربزرگ هم بيشتر است.
3. براي افراد مذهبي خداوند مورد احترام است و «ترس از خدا» امري مقدس تلقي مي شود. به بياني ديگر، آنها دوست ندارند به خداوند و خواست او بي توجهي بشود، ولي خدا ترسي و خضوع ممكن است براي يك كودك تبديل به وحشت از خدا شود. معمولا، والدين وحشت از خدا را در كودك ايجاد مي كنند. آنها خدا را به صورت جباري شكنجه گر براي فرزندشان ترسيم كرده، و سخت گيري در رفتار خشونت آميز معلم يا والدين نيز موجب ترس او از هر قدرت نيرومندتر از وي خواهد شد. ابتدائي ترين تصويري كه كودكان از خدا دارند، معمولا انعكاسي از تصوير آنها درباره والدين يا معلمان آنهاست. سعي كنيد تصوير منفي او را از خدا اصلاح كنيد. رحمانيت، بخشندگي و مهرباني خدا را به او نشان دهيد، به نحوي كه خدا را ياور خود بداند و مجازات را ناشي از انتخاب هاي غلط و ناشايست خود تلقي كند، نه ناشي از جبار بودن خدا.
. توصيف و معرفي خدا نبايد تنها منجر به خداشناسي كودك شود، بلكه بايد خدا را به گونه اي به كودك معرفي كنيم كه خدا باور شود و آن را در زندگي خود لمس كند. صرف آموزش ديني بدون پرورش حس ديني بي قائده و گاهي هم مضر است.
6. سؤالات كودك را جدي بگيريد و قبل از پاسخ دادن به آنها مدتي دربارة شان فكر كنيد، چون علاوه بر پختگي جواب، تفكر كردن را هم به كودك آموخته ايد. در ضمن زمان مناسب را هم براي پاسخ دادن به آنها انتخاب كنيد. براي پاسخ به سؤالات آنها از مثال استفاده كنيد، ولي همواره تأكيد بورزيد كه پاسخ كامل سؤالاتش را نمي دانيد، چون هر تفسيري كه از خدا ارائه كنيد يا هر پاسخي كه به سؤالات او بدهيد خداوند را در پاسخهاي خودتان محدود كرده ايد. مثلا به فرزندتان بگوئيد: «من نمي دانم خداوند چقدر بزرگ است، ولي مي دانم كه هيچ چيزي در اين عالم، بزرگتر، قويتر و بهتر از او نيست، خداوند عظيم تر از آفتاب است، بزرگ تر از خانه و وسيعتر از آسمانهاست. او بندگان خود را دوست دارد.»