یک سال ازدواج کردم "

Question

سلام.من  1ساله ازدواج کردم.بالای خونه ی مادر شوهرم زند گی میکنم و شوهرم  انگارتک پسره جون داداشش فوت شده.یک ماه بعد از عقد من پدر شوهرم فوت شد.مشکل من اینه که جدا از اینکه مادر شوهرم بهم گفت تو بد قدمی تو زندگی ما همه اش سرک میکنه ببینه ما چکار میکنیم.اگه بخواهیم بریم بیرون با شوهرم میگه منم میام.یه دفعه رفتیم بیرون برا خونه خرید کنیم وقتی برگشتیم برا شوهرم و من باد داشت.گفت میخواستیم من نبینم شما چی میخرید.یا همه اش زیر زبون منو شوهرم و میکشید ببینه چی خریدیم برا خونه.به من حسودی میشه.ولی من بازم احترام شو دارم.اگه شوهرم دیر پایین بره میگه چرا دیر اومدی.خلاصه منو روانی کرده.بنظر شما باید رفت و آمدمو کم کنم ؟

Answer 1

دوست عزیز اگر مساله را از نگاه او ببینید کمی متعادل تر نسبت باو فکر خواهید کرد. برای زنی که پسر و همسرش را از دست داده و هیچ دلخوشی دیگری در این دنیا بجز پسرش ندارد این مسایل و برخوردها کاملا طبیعی است. البته حرفها و رفتارهای او درست نیست اما شما باید او را درک نمایید. شاید کم صبر و حوصله نیاز باشد و کمی برای شما سخت باشد اما مطمین باشید برای حال حاضر شما رفتار خوب و توجه بسیار به او بهترین راه حل می باشد. چون هم خداپسندانه است و هم شما را پیش او و البته پیش همسرتان عزیز تر می نماید و او برای شما جبران خواهد نمود. پس با رفتار مناسب و تحمل بدقلقی های او سعی کنید به او بفهمانید نمیخواهید پسرش را که تنها دلخوشی او ست از او دور کنید. صمیمیت شما با او می تواند گره گشای کار شما باشد. با همسرتان صحبت کنید و از او بخواهید بیشتر به مادرش توجه نماید تا این کمبو ها کم کم  جبران شود و او رفتار عادی نشان دهد. به نظر می رسد شما در زندگی کم تجربه هستید و این رفتارها برای شما هنوز غیر عادی است. اما باید بدانید برای مادرهمسرتان که اتفاقات بدی را پشت سر گذاشته است این رفتار ها از حد متوسط بسیار بهتر است. پس باید نسبت به او دلسوزی داشته باشید.