همسرم بی اعتقاد بود با ازدواج با من یک مقدار اعتقادش قوی تر شد و یک سری چیزارو رعایت کرد چادر سرش میگذاشت الان که تا مدت حدودا یکو نیم سال من آلمان میمونم و اون شمال پیشه خونوادش هست و از وقتی که از من از مشهد جدا شد یکم دوباره اعتقادش تقو لق شده و برای چندمین بار میگه میشه چادر نذارمممم؟؟؟ من چی بگم بهش؟ بی چادریش میکشه منو.
البته قابل توجه باشه تو فامیل اینها راحتن و بی حجابی و امثالشون.
خونوادشم راحتن من چه کنم با این همسر که همییییییشه منو عذاب میده و بعضی وقتا تا حد مرگ منو میبره با یه سری خطاهاش یا اشتباهاتش البته نه خیانت یعنی بودن عکساش دسته هرکس یا بعضی دوستاش یا فامیلها البته اونا دخترن اما میدونم نشون میدن به دوست پسراشون یا هرکسه دیگه...:-( :-( :-(