سلام,روزتون بخیر
از شما عاجزانه درخواست میکنم مثل یک پدر ویا مادر مهربان به مشکلم گوش کنید و دلسوزانه یک راه حل جلوی پام قرار بدید,چرا که همیشه دعاگوی شما خواهم بود,و مطمین باشید که نجات دادن حتی یک نفر از بدترین شرایط زندگی و قراردادن پیشنهاد و ارایه راه حل دعای عاقبت بخیر رو براتون به دنبال داره.
من یه خانوم بیستو پنج ساله هستم.دو سال نامزد بودیم,و حدود یک سال هست که ازدواج کردیم.از تقریبا پنج شیش ماهبعدبعد از ازدواج متوجه بیماری وسواس فکری همسرم شدم,که قبل از ازدواج به روانپزشک مراجعه میکرد.من با اینکه این موضوع را به سختی پذیرفتم چون کرده بود فلل از ازدواج اما با این حال باز کنار امدم با این موضوع,اما از بعد از ازدواج با مشکلات بسیار حادی تو زندگیم مواجه شدم,قبل از ازدواج و در دوران نامزدی هم خیلی باهم مشکل داشتیم اما با وساطت اطافیان برطرف میشد,اما بعد از ازدواج مسیله خیلی مغرنجتر شد.مشکل من با اخلاق همسرم هس,همسرم خیلی روحیه حساسی داره,به گونه ایی که در جمع به خصوص جمع خانواده من همه باید مراقب باشند که حرفی نزنند که همسرم از ان حرف برداشت بد کند,و ناراحت شود,چون بعد از هر ناراحتی به دلیل مشکلان روحی که دارد زندگی را جهنم میکند برای من,و مرا با کارهایش زجر میدهد,البته در خانواده خودش هم همین قضیه وجود دارد,اما چون همه مراعات حالش را میکنند و از گل نازکتر نمیگویند هرچند حرف بدی هم زده باشد یا کار ناشایستی انجام داده باشد این موضوع به نظرم ایشون رو یکم ازاد گذاشته که مختار هر طوری دوست داره رفتار کنه و بقبه همه گناهکارن,و این متاسفانه به خاطر شرایط نادرست تربیتی بوده.بعد از ازدواج بحث هامون خییلی تشدید شده,به گونه ی بسیار فجیح,تا حدی که فحش های بسیار بدی در حین دعوا بینمون ردو بدل میشود,به خانواده هم خیلی توهین میکنیم,و سرانجام کار به کتک کاری کشید,یعنی همیشه بحث ها لفظی بود,اما تو چند وقت اخیر هنسرم با کمربند شرو به کتک زدن کرد البته بعد از ابنکار پشیمان شد و به سمتم اومد و عذر خواهی کرد,مشکل روحی روانیش همینه,یک خرف را به میان میکشه که ناراحت کننده هست,من هم ناراحت میشم,و قهر میکنم,و از انحایی که به شدت با قهر مخالف هست این موضوع باعث شروع درگیری میشه.بارها تذکر میدهد,که در بدترین شرایط هم قهر نکن,اما من روحیه خیلی حساسی دارم,نمیتوانم,و این بزرگترین اختلاف بین ما هست.
خانوم مشاور,توروخدا بهم کمک کنید,نمیدانم چه کاری باید انجام بدم,زندگی من به یک جهنم تبدیل شده,باااینکه حاضرم هنوزم هر کاری میشود و از دستم بر میاید برای زندگیم انجام بدهم تا بهتر بشه,خاصرم از جون مایه بگذارم.شوهرم اهل نماز و روزه نیست,با اینکه روز اول خواسنگاری ازشون پرسیدم اما بهم دروغ گفتن,این یکی دیگه از تفاوت های ما هست,من دوست دارم همسرم نماز لخونه,روزه بگیره,چون قرار هست در اینده فرزندانمام در این محیط رشد کنن.
خانوم مشاور در مجموعه میخوام بگم,من عاشق همسر و زندگیم هستم و دوست دارم تمام تلاشم رو انجام بدم تا زندگیم بهبود پیدت کنه در کنارش باید عرض کنم که همسرم با وجود این همه مشکل از ته قلب دوستم داره,و این را بهم بیان میکنه,همیسه هم به من متذکر میشود که اگر از روی عصبانیت به خاطر مشکلات روحی حرفی زدم که موجب ازردگی تو شد این را بدان که در درونم چیزی نیست و از روی عصبانیت این اتفاقات افتاد,و از من انتظار دارد زود ببخشم,و فراموش کنم و از نو شرو کنم,ایا این کار درست است؟ شما بهم بفرمایید زندگی که داخلش هفته ایی دو سه بار بحث انجام میشه,بحث ها با درگیری های لفظی شدید,حرف های بسیار بد راجبه خانواده(بیشتر از طرف همسرم),کتک و کتک کاری,,بیماری روحی روانی همسرم,تفاوت زیاد در مذهب,هست امکان ادامه دادن در ان وجود داره؟
التماس میکنم راهنماییم کنید