با سلام و عرض ادب. از وقتی من و شوهرم ازدواج کردیم خانواده شوهرم که 2برادر مجرد و 3 خواهر مجرد و پدر و مادرش به اضافه یک خواهر متاهل هستند، به بهانه های مختلف از آمدن به خانه ما سر باز می زدند. و البته به بهانه های مختلف زندگی را توسط شوهرم به کام من تلخ می کردند یعنی از رفتارهای کاملاً غیر عمدی من برداشت بد می کردند و هر چند توضیح می دادم کارگر نبود و شوهرم هم طرف آنها را می گرفت مثلا چرا وقتی انها را دیدم قیافه ام ناراحت بود یا چرا با آنها زیاد حرف نزدم یا چرا وقتی پدر شوهرم لباسش را عوض می کرد من چرا 2 ساعت با او سلام و احوالپرسی نکردم یا چرا وقتی سرزده به خانه ما آمدند من خانه نبودم و. ..تا اینکه شوهرم را تحریک کرده و دعوای سختی با خانواده ام کرد که تا مرز طلاق پیش رفتم و..ولی بر گشتم. شوهرم کمی عاقل شده ولی آنها بد تر شده اندو در غياب شوهرم زخم زبان می زنند ولی در برابر شوهرم چاپلوسی من و بچه ام را می کنند. حتی به پسر کوچکم هم رحم نمی کنند و هر بار به گونه ای ناراحتش می کنند ونوه دختری شان را به رخ او می کشند. من سختی های زیادی در این زندگی کشیدم الان خانه خوبی خریده آیم ولی آنها پا تویش نمی گذارند و من هم در این شهر غریب وبهانه شان هم این است که پشت سر من به شوهرم می گویند زن تو بد است و ما را اذیت می کند در حالیکه به والله این طور نیست. یکبار هم برای مادر شوهرم چون مدتی از پسرم در غیاب من مراقبت کرده بود هدیه خریدم ولی با بی رحمی توسط پسرم پس فرستاد. به شوهرم می گویم بیا یکبار به منزلمان برای افطار دعوتشان کنیم تا اگر کینه و کدورتی هست از میان برود ولی شوهرم می گوید نمی خواهد و لازم نیست. این هم بگویم شوهرم تنها یا با پسرم زیاد خانه آنها می رود.اینکه آنها نیایند و فقط خانواده من بیایند به نظرم مشکل ساز می شود. لطفاً راهنمایی ام کنید چگونه با آنها رفتار کنم. بسیار ممنونم