سلام خسته نباشید
من و همسرم بعداز یک سال اشنایی که از طریق خانواده ها و با خواستگاری انجام شده بود عقد کردیم و الان هشت ماهه که نامزد هستیم اخر این ماه عروسیه ماست.
اوایل عشق و علاقه ی زیادی داشتم و از کنار او بودن احساس لذت میکردم به مرور زمان رفتار خانواده ی ایشان روی من اثر گذاشت در مورد چیزهایی که باید انجام میدادن نظر نمیدادن ولی در مورد کارهایی که به ایشون مربوط نبود دخالت میکردن مشکل من اینجاس که بسیارظاهرسازی میکنن، خلاصه جر و بحث ما سر این موصوع زیاد شد از وفتی هم که پیامهای مادر و خواهراشونو تو گوشیه نامزدم و طرز حرف زدنشونو راجع به خودم دیدم بیشتر ازشون متنفر شدم این موصوع سر احساس من نسبت به نامزدم هم اثر گذاشته تمایلی به معاشقه باهاش ندارم حتی با اینکه همسر تهران کار میکنن من شهرستان هستم دلم براشون تنگ نمیشه در حالیکه قبلا دو هفته یکبار میومدن و باگریه از هم جدامیشدیم(داخل پرانتز بگم که اوایل چندباری که پشت سر هم برا دیدن من اومدن مادرشون بامن صحبت نمیکردن