مشکل با خانواده همسر

Question

سلام
من و همسرم هفت سالی میشه که ازدواج کردیم دوسالی عقد بودیم و الان پنج ساله که زندگی مشترک مونون شروع کردیم و یک پسر دوساله داریم.مشکل ما بیشتر سر خانواده همسرمه. پدر ایشون ازدواج مجدد کرده و فرزندی از این ازدواج  داره . ظاهرا اطرافیان از این موضوع بی اطلاعن ومن هم به طور پنهانی از این ماجرا مطلع شدم و هنوز به روی همسر نیاوردم. پدر یشون اکثر اوقات به مسائل خودش مشغوله و مادر همسرم بیشتر وقتها تنهاست و از بچه هاش توقع داره تا مسئولیتهای پدر رو انجام بدن. همسر من پنج خواهر و برادر داره که همه اونها از اطراف مادر پراکنده شدن و فقط برای مهمونی و سر زدن میان این میون همسر من فرزند آخره و نزدیک خونه مادرش زندگی می‌کنه و مسئولیتهای مربوط به پدر رو به دوش می‌کشه .اگر مادرش مریض بشه یا بخواد عروسی و مهمونی و مجلسی بره باید همسر من کار ایشون رو انجام بده این در حالیه که همسر من از نظر کاری خیلی درگیره و مشغله زیادی داره و برای رسیدگی به مادرش از من و پسرم کم می‌ذاره. دوست دارم کار بزرگی انجام بدم تا همه با مسئولیت خودشون آشنا بشن و ما کمی آرامش رو تجربه کنیم . خواهش می‌کنم کمکم کنید تا بهترین راه رو انتخاب کنم

Answer 1

در روایت هست: پدر و مادر بهشت و جهنم شما هستند. خیلی حدیث مهمی است. یعنی احترام به آنها بهشت را واجب می كند. آزار آنها جهنم را واجب می كند. این گوی و این میدان. حالا بد هم باشند احترامشان واجب است. روایت داریم استثنا ندارد. كافر باشند، بی دین باشند، بی نماز باشند. بدترین پدر و مادر احترامشان بر اولاد واجب است. «وَ أَطِعِ الْوَالِدَینِ وَ لَوْ كَانَا كَافِرَینِ»
 دخترم در بر به والدین همسرت  تو هم یار همسرت باش وبدان که به هرچه بخواهی از این راه میرسی .
دخترم از همسرت تشکر کن که به مادرش  احترام میگذارد وبدان مردی که خوب مادرداری کند قدر همسر را بهتر می داند واز همسرت بخواه که برای شما وفرزندتون هم وقت بگذارد

Comments

با سلام و تشکر از پاسخهای مفیدتون ولی من برعکس این جریانی که شما میفرماین رو تجربه کردم، همسر من هفته اول ازدواجمون توسط،برادرش از کارش اخراج شد و ما از صفر و حتی منفی یعنی با بدهی ماهی 3 میلیون بدون درآمد زندگی رو شروع کردیم 1 سال اول ازدواجمون که همه زنها در این زمتن بهترین و شیرینترین اوقات زندگیشونه در سختی مطلق گذشت برای من طوری که گاهی در ماه نمیتونستیم میوه بخوریم و با قناعت تونستیم اون سال رو پشت سر بگذاریم این در حالی بود که همسر مم بسیار ولخرجه و اصلا اهل حساب کتاب برای پولهاشنیست و اگر برنامه ریزیهای من برای خرج کردن و پرداخت اقساط نبود نمیتونست خودش رو جمع کنه. از طرف خانوادش هم نه تنها هیچ کمکی بهشنشد بلکه در ماجرای اختلافش بابردارش واخراج شدنش همه له ناحق طرفداری برادرش رو کردن چون اون سرمایه دار بود و برای مادرشون بیشترخرج میکرد. حالا 2 سال ازون زمان میگذره و ایشون اصلا اون روزها رو به یاد نداره و هر چی بی محلی خانوادش بهش بیشتر میشه بیشتر بهشون خدمت میکنهو برعکس اصلا قدر من رو در زندگیش نمیدونه و هر ماه رفتارش بدتر از ماه قبله با اینکه برای مادرش و خواهرهاش جونش رو هم میده. به قدری من براش بی ارزشم که سر کوچکترین مخالفت یا اعتراضم با اونها به تازگی من رو کتک هم میزنه گاهی با خودم میگم کاش خدا منو ازش بگیره تا بفهمه ارزش من تو زندگیش چقدر بوده و قدرم رو ندونسته

---

سلام  دخترم
  همسر شما با همه ی تفاصیلی که از خانواده اش کردید  نمیتونه از ریشه اش جداشود  والدین او  ریشه او هستند ونسبت به انها باید حقوقی رو رعایت کند البته  بدرفتاری  والدین  نسبت به اولاد هم  قضاوت میشه وحساب وکتابی دارد  .
دخترم  علت بی تفاوتی همسرتان به شما و فراموش کردن محبت های شما به همسرتون رو باید در جای دیگری بدنبالش باشید تصور من براینه که  شما  خیلی این گذشت ها وایثار  خود رو یاد اوری میکنید ویا  این گذشته رو به رخش میکشید وهمسرتون وخانواده اش رو سرزنش وملامت میکنید  ویا با مقایسه  او با دیگران همسرتون احساس حقارت داره  پیش شما و  دلایل ........................