برادرشوهر کوچیکم دیرتر از ما ازدواج کرد و اهل درس و کار نبود ولی خیلی قلدر و یه دنده هست به پدرش گفت زن میخام و براش گرفتن ...پدرشوهرم زندگی اونها را میچرخوند...اونها رفتن خونه بالا شهر اجاره کردن.. پدرشوهرم پیش ما ناله میکنه ..ولی هر چی میخان بهشون میده... ما هم مستجر هستیم ولی هر وقت شوهرم از پدرش کمک مالی خواست نداد و ناله کرد که ندارم و..مادرشوهرم هم بدتر همیشه پشت برادرشوهرمه. چون بهش گفته زنم اگه فلان چیز براش نخرم طلاق میگیره یا مادرزنم چون خونه ندارم با من بده و..در حالیکه میدونم زنش دوستش داره....با اینکه با پارتی براش کار دولتی گرفتن لج کرد مغاره میخاد و براش گرفتن. بعد .چنماه بعد گیر داد خونه باس برام بگیری گفت وام خودم میدم و پدر شوهر هم رفت ضامنش شد ..حالا اکی میگه از هیچ کدوم از شغلهاش درامدی نداره. بماند چن جا خودش لو داد ... باقلدری وامخونه اش به گردن پدرشوهرم انداخت . من اصلا اصلا حسود نیستم ولی از اینکه با دروغ و قلدری کارشون پیش میره اعصابم بهم ریخته و خانواده هم دروغ ش کاملا باور میکنن و تا اونجاکه مادرشوهرم از ما که خودمون مستاجریم میخاد که به برادرشوهرم برا خونه جدید کمک مالی کنیم..خیلی ناراحت شدم و به مادرشوهرم هم اعتراض کردم.. ولی شوهرم برخلاف برادرش خیلی خوبه بخاطر همین چیزی نمیگه ...میخام بی توجه باشم ولی نمیتونم اینکه می بینم شوهرم ده سال صبح تا شب کار میکنه و هنوز اول خط هستیم.. ولی یکی دیگه ۷ سال خورد و خوابید بعد راحت با دروع و کلک صاحب همچی شد نمیتونم ارامش داشته باشم.. کمکم کنید لطفا.