و دروغ هاش باعث اختلاف ما با اون خانواده ها میشه.من فهمیده بودم ب من حسادت میکنن چون من از ظاهر و...خیلی از ایشون سرم وقتی فهمیدم سعی کردم باهاش صمیمی بشم و دوست ولی فهمید تو اوج دوستی هم اینکارو کردن و کلا عاشق اینه ک فامیل منو محل ندن و دوسم نداشتن باشن اگه کسی از فامیل با من گرم بگیره و حرف بزنه تا چند روز با من سرد میشه .ب خواهر شوهر و مادرشوهرم هم دروغایی گفته ک از شنیدنشون کپ کردم.من اصن اهل دروغ نیستم حتی خیلی جاها ب ضررم شده و حالا نمیدونم با ایشون چکار کنم از طرفی دوس ندارم با برملا کردن کاراش زندگیش از هم بپاشه چون ایشون ی دختر کوچیک داره.راستی ایشون ب بنده هم کلی حرف گفته بودن ک نصفش دروغ بوده باید بگم ک مادرشوهرم هم بی تاثیر نبوده ایشون خواهرزادش هست و اون از من پیش این و برادرشوهرم بد میگف ووقتی میدید برادرشوهرم طرفدار منه از قولش ب من دروغایی گفته بود ک من از برادرشوهرم بدم میومد یعنی مادرشوهرم هم دروغ میگن ولی ن مث جاریم.لطفا راهنماییم کنید