یک سالی میشه که ازدواج کردیم شوهرم خیییییلی دوستم داشت,جوری که خواهراشم حسادت میکردن و هرجوری بود میخواستن میونمونو خراب کنن.البته تو اون یک سال نامزدیمون خیلی بیشتر بود.شوهرم بعد از چهار تا خواهر و تک فرزنده.خیلی خوب و مهربونه.اما از اولم با خانواده م مشکل داشت.درصورتی که خانواده م تا دعوتشون نکنم اصلا نمیان.اما وقتی باهم خوشیم به مامانم فوش,میده ادایه پدرمو درمیاره خواهرمو مسخره میکنه.هرجورم میگم اصلاح نمیشه.میگه چرا ازشون دفاع میکنی.آخه من اصلا تا حالا به مادرشوهرم تو نگفتم که بگم داره تلافی میکنه.انقدر خانوادمو مسخره میکنه که داد میزنم گریه میکنم گاهی خودمم میزنم.اما اون حتی ساکتم نمیشه چه برسه بخواد آرومم کنه.البته اوایل محبت میکرد اما الان دیگه اینطور نیست.دوروز پیش دعواکردیم سراینکه جلو دوستاش یا خانواده ش مسخره م میکنه که اونا بخندن میبینه ناراحت میشم لج میکنه دعوا راه میندازه. اونم گفته طلاق بگیر برو.تمایلی به ادامه زندگی با این شرایط ندارم اما تحمل طلاقم ندارم.واسش از هیچی کم نزاشتم به خدا.