باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت شمابزرگوار..وارزوی قبولی طاعات وعبادات...
من ١سال هست که نامزدم وتمامی بحث هایی که باهمسرم دارم فقط به خاطرخانواده ى منه...مامان وبابای من اصلادوست ندارن که من برم خونه مادرشوهرم به خاطرباورهای غلطی که دارن.هیچ وقت احترام منوهیچ کدوم ازاعضای خانواده ى جلوی همسرم ندارن وهنوز هم طبق عادت های گذشته توقع کاروخریدبیرون وبچه نگهداشتن وکاردومنزل وووووووازمن دارن درصورتی که خواهرکوچکترمن ازعهده ى تمام مساعل خانه برمیاد اینطوری بگم اصلابرای من ارزشی قاعل نیستن حداقل جلوی خانواده ى همسرم..... ازاین بابت خیلی رنج میبرم خداروشکرهمسرم هیچگونه سرزنشی نمیکنه وبنده روهمیشه امیدوارمیکنه نسبت به مساعل.به عنوان مثال...من ناراحتی کلیه دارم به مدت پنج یاشش روزخونه یى مادرشوهرم بودم چون ازاونجابه دکترم نزدیک بود ازاونجا هرروزمیرفتم دکتر...تواین مدتی که من درگیربیمارستان بودم حتی یه بارهم به من زنگ نزدن که جویای حالم باشن حداقل به خاطرجلوگیری ازبعضی حرفا......توروخداراهنماییم کنین دارم دیوانه میشم خیلی ممنون