سلام من زن 28ساله هستم ده سال متاهل هستم عاشق پیشه وپراحساس همسرم ازدوستان خانوادگی مابودند عاشقش شدم و بااومطرح کردم و منجرب ازدواج شد در دوران نامزدی رابطه هایی باچند خانم داشت ک بخشیدم متاسفانه کوربودم وفقط اورامیخواستم شاید چون هیچ وقت باپسری دوست نبودم بعداز ازدواج هم چیزهایی میدیدم ک منجرب دعواوکتک کاری میشد محبت کردن فقط کارمن بود دوستش داشتم بچه دارشدیم گفت باید سقط کنی فشار عصبی زیادی ب من میکرد اما من بچه دارشدم همسرم تو سکس هم سردمزاج بود عکس من .ب من اینقد فشارجنسی می امد ک گاهی سرم رو ب دیوارمیکوبیدم و ازفشارجنسی ب خودم میپیچیدم بهش میگفتم بیارابطه برقرارکنیم اما نمی آمدبهش میگفتم دلم آغوش میخوادواسه خوابیدن لااقل دستتو بده میگفت تو عقده ای هستی.همسرم سردمزاج اما تاپاسی ازشب مشغول دیدن سکس هست متعجبم این کسی ک نمیتونه رابطه جنسی برقرارکنه چراهمش سکس نگامیکنه ؟؟فکر میکنه من احمقم نمیفهمم چندباربش تذکر دادم دیدم فایده نداره زور زدن برای درست کردنش رهاش کردم خوشحاله از اینکه کارب کارش نارم در این بین سبل گذشته پسر خواهرش ک ازبچه گی پیش مابود یعنی ده سال و از خونه ما مدرسه میرفت ب من گفت ک منو دوست داره دلم لرزید وحس کردم ک من هم دوسش دارم اما رفتم و ب همسرم گفتم ک اینجور شده گفتم کمکم کن ک مهرت برگرده تو قلبم صورتشو تو دستم گرفتم و بش نگاه کردم گفت این چیزا ازما گذشته منم لج کردم ورابطه امو باپسر هجده ساله ادامه دادم همسرم میدونه دوسش دارم. چکارکنم دلم میخاست ب یک نفرابراز کنم لا اقل ابراز...همسرم ن ابراز کرد ن گذاشت من ابراز کنم سکس نگاکردنش و توجه ب دیگرانم ک کارشه من ب اون پسر دل بستم البته امسال ازتابستون سال گذشته رفت خونه خودشون اماباپیام باهم درارتباطیم من ب همسرم گفتم بیا جایگزینش شو بذار تورو دوست داشته باشم بخدا خودش نیومد من ب اون پسر دلبسته ام بایکبچه پنج ساله ازهمسرم سردم و متنفر دلم یگجا و خودم درعاقد همسرم دارم دیوانه میشم