سلام،پارسال بعدمراسم خواستگاریمون صیغه شدیم تودوران صیغه شوهرم گفت به دلیل خستگی بیش ازحدتشنج کردوحالش خوب شده،منم زیادجدی نگرفتم،تااینک امسال یک هفته مونده به عروسیمون دوباره تشنج کرد رفت تحت نظردکترومرتب قرص ضدتشنج میخوره،بعد3ماه دویاره دوشب پیش تشنج کرد ودکترش گف دیگ نبایدروزه بگیره،اینقدازلحاظ روحی داغونم،شوهرم ازهیچکدوم ازکاراش بمن حرفی نزدوماهم باتحقیق نمیتونستیم متوجه بشیم،چندروزه همش غصع میخورم ازسرنوشتم،ازتقدیرشوم خودم،دیگ روزه گرفتن تنهابمن لذت نمیده،سحرنمیخورم،اینقدپریشونم فک میکنم دارم افسرده میشم،دیشب اینقدسرسفره بغض کردم بزورافطارخوردم،سرنمازمیگم شایدحکمت وازمایش خداست،بین کلی خواستگارخوب شوهرمریض گیرم بیاد،جلوش هیچی نمیگم تادلش بشکنه ولی خودم ازلحاظ روحی داغونم،هم برابچه دارشدن،هم روزه نگرفتن،احساس میکنم توزندگیم تنهاشدم،همش بایدترس تشنج دوباره شوهرم داشته باشم،میترسم اگ بچه دارشم بچه هام تشنجی شم،توروخدایه کتابی،یه چیزی برام بگیدتادلم آروم بشه،خیلی داغونم،برام تواین شبادعاکنیدخیلی محتاج دعام:'(باهیشکی نمیتونم دردودل کنم نع باخانوادم چون غصه میخورن،نه باخانواده شوهرم چون داداششون وبچشون هست وازمن کینه بدل میگیرن،حتمایجورراهنماییم کنیدبایه مثال یچیزک دلم آروم بگیره