من چهارسال ازدواج کردم شوهرم ومادرش همه کارهاشون باهم مشورت کردنش رفت وامدش بدون انها زندگی براش بی مفهوم میگه مادر یکی اما زن میشه گرفت من فرد اروم وصبوری بودم اما الان پرخاشگر ونق نقو شدم تنهام با من مشورت نمیکنه وقتی هم میکنه میگه همون که مامان گفت بهتر از بس بهش مالی کمک کردن من را قبول نداره بدون انها پارک هم نمیره تا غذا میخوریم میگه ببرم براشون اگه ولش کنم حتی میگه بریم انجا بخابیم بیچاره شدم بهم نگید مدارا کنم چون همه راهها بیخیال بشم باهاش برم دل به دلش بزارم بدتر کرد وکلا زندگی داغون شد واز دستم خارج شد کمکم کنید