سلام و خدا قوت
خانمی 24 ساله هستم در سن 15 سالگی عقد کردم و بعد از دیپلم ازدواج کردم و سال دوم دانشگاه از همسرم به علت سورفتار و ارتباطات مکرر نامشروع (که یک ماه بعد عقدهم متوجه اش شده بودم) جدا شدم.
در دوران کارشناسی آقایی بعد از یک سال تحت نظر داشتن بنده با اتفاق خواهرشون خواستگاری کردن از من و من قضیه رو توضیح دادم براشون که ی ازدواج ناموفق داشتم ولی ایشون پذیرفتن و دلیلشون علاقه و به قول خودشون نجابت من بوده که توی اون یک سالی که من روحمم خبر نداشته بوده بهش رسیدن.
با اجازه خانواده چندین بار با ایشون صحبت کردم ولی ایشون به مشکل مالی شدیدی برخوردن و از من زمان خواستن منم قبول نکردم و گفتم قول نمیدم.
توی این مدت هرخواستگاری که اومد ی جوری بهم خورد.
الان ایشون مشکلاتشون ی کم بهتره شده و با خانواده رسما اومدن خواستگاری بعد از چند جلسه مشاوره قرار شد کلاسهای cbt شرکت کنیم برای یادگیری ی سری مهارتها ولی من هنوز نسبت به علاقم مطمئن نیستم چون رفتارای ایشون گاهی اذیت کنندست قدرت حل مسائل رو نداره مثلا یه دلخوری پیش اومد بین من و خواهرشون ایشون اوضاع رو خرابتر کرد و نتونست تحت کنترل داشته باشه.
البته پسر بسیار کاری و تقریبا مذهبیه و مسئله دوم اینه که من همیشه خواستم که خدا ی همسر مومن قسمتم کنه که کنارش رشد کنم ولی ایشون اونطور نیست و رفتارش و طرز فکرش خیلی از سنش پایین تره البته ایشون 29 سالشونه.
در جلسه مشاوره مشخص شد قدرت سازگاری ایشون به شدت پایینه و من به خاطر دلایلی که گفتم بهشون جواب منفی دادم اما ایشون نمیتونه بپذیره و من هم علاقه ای که بهم داره رو دوست دارم و میترسم چنین موقعیتی برام پیش نیاد یعنی این مدل علاقه از طرف مردی دیگه برام ولی از طرفی فکر میکنم میبینم باید بشم مثل مادرش و مدام همه چیزو یادش بدم و تذکر بدم که میدونم هم من و هم ایشون ناراحت میشیم و منم که دیگه جای ریسک ندارم و البته مشکلات خانوادگی هم وجود داره مثلا خانواده ایشون خیلی روابط راحت دارن ولی ما نه، وامت خوب خود آقا پسر دلیل اصلیشو برای انتخاب من محجبه بودنم میدونه و البته متاسفانه تازه فهمیدم پدرشون اعتیاد دارن و خرج خونه با ایشون و دوتا برادر دیگشونه از سالها پیش، و میترسم ایشونم مثل پدرشون بشن و مهارت لازم برای زندگی و مقابله به سختی ها رو نداشته باشه.
از طرف دیگه پسرعموم اومده خواستگاریم ایشون 31 سالست ی پسر خودساخته و باجنم اما نماز نمیخونه و روزه نمیگیره ولی خوب پسر سالمیه و به گفته خودش از قبل ازدواجم منو میخواسته.
اما من قدم بلنده و تقریبا تپلم ولی ایشون خیلی لاغره و شاید چندسانت از من بلندتر باشه یعنی ظاهرش به دلم نمیشینه و خیلی ببخشید نمیتونم تصور کنم بتونم رابطه جنسی و عاطفی خوبی باهاش داشته باشم و همون پایبند نبودن به واجبات هم خیلی دودلم کرده البته گفت روزه رو به خاطر کارش نمیتونه بگیره ولی نمازخوندنو دوست داره.
حالا گیر کردم بین این دونفر تصمیم نمیتونم بگیرم شدیدا فکرم مشغوله.
عقلم میگه پسرعموم چون دغدغه ساده لوح بودنشو و عدم مدیریتشو ندارم ولی مشکلاتی که راجع بهش گفتم یادم میفته و از طرف دیگه میگم هم دانشگاهیم رو انتخاب کنم چون خیلی بهم علاقه داره و من میتونم با محبت رفتارشو تغییر بدم لااقلش اینه که از رابطه برقرار کردن باهاش بدم نمیاد اما بازم میگم شاید بعدا پسرعموم به دلم بشینه اما میگم ما اصلا از نظر قد و قواره به هم نمیخوریم.
لطفا راهنماییم کنید چون باید به خانواده عموم جواب بدم.
البته ی مشکلم با هر دو مورد دارم که مجرد بودنشونه و از نظر خانوادم حسنه ولی از نظر من نه.
صمیمانه خواهرتونو راهنمایی کنید لطفا .