خانم رستگار من یک ساله با پسری دوستم و خیلی هم بهش علاقه دارم طوری ک کسی رو جز اون نمیبینم
برام خاستگار میومد خیلی هارو ندیده رد میکردم
و این اقا پسر باهام تا پنج ماه خوب بود و میگفت ک تو ماله منی و از این حرفا, از علاقش نسبت ب خودم مطمعنم و هیچ شکی هم نسبت بهش ندارم
ولی وقتی یکی از فامیلامون برگشت بهش گفت ک تو داری اینده سارارو تباه میکنی و از این حرفا اون رابطه اش باهم خیلی سرد شد حتی خاست تموم کنه ولی بخاطر علاقه ای ک بهم داشتیم نتونستیم ازهم دور باشیم
بهم گفته من تکلیفم مشخص نیست خودتو علاف من نکن من کارام چندسال طول میکشه تا جورشه
بهش میگم خب کنارهم زندگی میسازیم میگ نمیخام مثله مامانم ک سختی کشیده توام بکشی
میگ سارا من دوست ندارم علافت کنم
ولی میدونم ک حرفاش از صمیم قلبش نیست
چون وقتی میبینمش چنان بهم ابراز علاقه میکنه ک خودم تعجب میکنم
یا حتی اگ یه هفته همو نبینیم انقد دلتنگی میکنه ک منم دیوونه میکنه با کاراش
من خانوادم خیلی گیر میدن ازدواج کنم
ولی واقعا نمیتونم کسیو جز اون دوست داشته باشم
نمیدونم باید چیکار کنم
این جمعه برام قرار باز خاستگار بیاد خانوادم ک راضی ان چون فامیل داماد داداشمه
من موندم به کسی ک علاقه دارم بگم خاستگار دارم یا تا قطعی نشدن نگم
فقط بگم اگ بهش بگم و اون رابطش باهام بد باشه اخلاقه منم کلا بد و پرخاشگر میشم
حتی ب خانوادم ممکنه تندرفتاری کنم
میترسم بهش بگم و بعد جواب من منفی باشه اون رابطشو باهام کمرنگ کنه بخاطر اینکه میترسه دوباره خاستگارمو بخاطرش رد کنم و تکلیف خودشم مشخص نیست
من 21سالمه و اون پسری ک باهاشم ۲۷سالش
فقط بگم خانم رستگار من نمیتونم باهاش تموم کنم وقتی ندارمش مثله دیوونه ها رفتار میکنم
خاستگاری ک برام قرار بیاد از نظر ظاهری اصلا مورد پسند من نیست ولی از نظرهای دیگ مورد پسند خانوادمه
فقط خواهشا زود جوابمو بزارین ممنون میشم