سلام خسته نباشید ببخشید من چهارساله ازدواج کردم وشوهرم از زن اولش یک پسر۹ساله داره مشکل من درمورد همسرو پسرشه اول از همسرم میگم من از وقتی ازدواج کردم خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم وقتی برام اومدن خواستگاریم بهم نگفتن که پسرشان معتاده تا دوسال پیش که باباش فوت نکرده بودزندگیم بهتر بود ولی ازوقتی پدرشوهرم فوت کرده مادرشوهرم خیلی پسرشویاد میده با این که میدونه مقصر پسرشه بازم حرف حق نمیزنه مادرشوهرم همیشه بهم بی احترامی میکنه ولی بخدا تاحالا یه بارم پیش نیومده من بهش بی احترامی کنم جدیدن پسرشو یاد داده که هیچ کس از فامیلای من خونه ما نیان میگه اگه بیان بیرونشون میکنم
زنه اولش به خاطره اعتیاد شوهرم طلاق گرفته من وقتی اومدم خونه شوهرم پسرش ۵ساله بوداول ازدواج مون بود خیلی خوش حال بودم بعد چند وقت اذیتهای پسرش شروع شد هرحرفی که میزدم برعکس شوانجام میداد الان که بزرگترشده اصلا به حرف من گوش نمید به این هرکاری که میکنه شوهرم ومادرشوهر م وعمه هاش بهش چیزی نمیگن به خاطره همین حالابحرف هیچ کس گوش نمیده خودمم یه پسر سه ساله دارم خانواده شوهرم اینقدری که به پسربزرگ شوهرم توجه میکنن به پسرمن نمیکنن به من میگن بین شون فرق نزار ولی خودشو فرق میزارن بخدا من هروقت چیزی میخوام بگیرم اول برای پسر بزرگه میگیرم ولی اونا خودش فرق میزارن
شوهرم سرکارهم نمیره شاید درهفته دوباربره وهیچ حسی به من نداره همیشه ازمن جدامیخوابه ومن که چیزی میگم میگه من ازکارهای حیوانی خوش نمیاد وهمیشه منوجلوی خانوادش کوچیک میکنه شوهرم ۳۴سالشه منم ۲۴سالمه خودم چون نامادری داشتم باشوهرم ازدواج کردم چون میخواستم ازاون خونه فرارکنم پدرمم راضی نبود که من با شوهرم ازدواج کنم راستی من قبلا ازدواج کرده بودم ازفامیلهای نزدیکمان بود چون دوسش نداشتم وبه زورمنوبهش دادن دست به خودکشی زدم تا طلاقمو گرفتم الانم که با این اقا ازدوج کردم یه روز خوش ندیدم مادرشوهرم روزا اول هی میگفت دخترای من طلاداشتن دادن به شوهراشان ماشین خریدن شوهرمم فقط یه حلقه گوشواره برام گرفته بودگوشوارهارودادم به شوهرم گفت لازم دارم بعدش رفتم پیش پدرم ازش پول گرفتم برای شوهرم ماشین گرفتم بعدچندوقت فروختش وپولهاشوخرج کرد ۲۵ملیونه دیگه هم قرض بالااورد بااین همه بدبختی هنوز دارم باهاش کنارمیام ولی باز خانواده شوهرم بهم بی احترامی میکنن
بخدامنم بی احترامی نه به خواهراشوهرم میکنم نه به مادرشوهرم غذاکه درست میکردم برای مادرشوهرمم میبردم ولی مادرشوهرم حرفهای زشت بهم میگه بخدایه بارم پیش نیومده که جوابشوبدم