با سلام من مدت 1 سال است که با مادر شوهرم مشکل پیدا کردم درست از زمانی که جاری م به اونا نزدیک شده مادر شوهرم بطور کلی از من غافل شده انگار همه زندگیش شده اون من کاملا خودم و باختم هر کاری کردم حساسیتم کم بشه نتونستم مثلا سرم و گرم کردم . با جاری م گرم گرفتم با مادر شوهرم صحبت کردم اما اون منکر قضیه میشه سعی کردم باهاش ارتباط برقرار کنم اما نشد که نشد شد. مهمترین مسئله زندگیم از فکر کردن به اون شده خسته شدم نمیدونم باید چیکار کنم .البته مادر شوهرم قبلا هم حرفاشو با من در قالب کنایه میگه و من هرچی بگم زود بهش بر میخوره و عکس العمل نشون میده . ببطوریکه مشکل شده همه زندگیم