سلام 2سال پیش توی دانشگاه آقا پسری از من خوشش اومد و مادرش تلفن زد با مادرم صحبت کرد،من اون اوایل حس خاصی بهش نداشتم،اما چندین ماه همش ب روشای مختلف هروز تو دانشگا میومد سر راهم و ابراز علاقه میکرد تا بالاخره منم بهش علاقمند شدم،و البته مادرشم زنگ میزد با مادرم حرف میزد اما مادرم ب بهانه های مختلف خاستگاری اومدنشونو ب تعویق مینداخت،چون مادرم معتقد بود ک هنوز کم سن و ساله،شغل ثابتم نداره و خلاصه شرایط شروع یه زندگی رو نداره،تو همین ماجراها منو اقا پسر باهم ارتباطمون نزدیک تر شد،خانواده ی من ب شدت مخالف این روابط بودن وقتی فهمیدن خیلی دعوام کردن و مادرم ب مادرش گفت ک دیگه زنگ نزنه،اما مادرش مامانمو راضی کرد،ماهم باز پنهانی رابطه داشتیم،اون پدرشو چند سال پیش تو تصادف از دست داده بود و از لحاظ مالی خیلی وضعشون رو ب راه نبود،یه پسره احساساتی و مهربون ک واقعا احساس میکردم صادقانه دوسم داره،اما خوب سر ی سری مسائل باهاش دعوام شد و ازش خیلی بدم اومد و کلا قیدشو زدم،ولی اون دس بردار نبود انقد زنگ زد ب مامانم بابام ک مادرم بهش اجازه داد باهام صحبت کنه و منم بالاخره بخشیدمش،از اونموقه ب بعد رابطمون فوق العاده عالی و اروم شده و همه جوره اخلاقشو دوس دارم و ب شدت بهش علاقه پیدا کردم و دوس ندارم جز اون با کسی دیگه ازدواج کنم،قرار بود2سال بهش فرصت بدم تا درسش تموم شه و بیاد خاستگاری،اما اصلا رو درسش تمرکز نمیکنه،هنوز انگار اونجور ک باید تلاش نمیکنه،البته از وقتی پدرش فوت شده کار آزاد میکنه برای خرجو مخارجش و اینا.تو این مدت واسم چندتا خاسگار اومده،راستش بعضی وقتا دو دل میشم ،دوسش دارم خیلی زیاد اما ترسم از اینه ک خانوادم قبولش نکنن یا نتونه شرایط خوبی بدست بیاره،اطرافیا میگن الان نمیفمی ولی وارد زندگی ک بشی میبینی ک پول چقد مهمه و اگر زن این آقا بشی باید سختی بکشی و وقتی ببینی بقیه هم سنات در رفاهن میریزی بهم،خودم اصلا پول واسم مهم نیس،مهم واسم پاک بودنشه و اینکه واقعا دوسم داره اخلاقشم ک خوبه،از لحاظ جثه پسر ریز نقشیه صورت جذابی داره،خودم ظاهرشو خیلی دوس دارم،ولی خانوادم مسخره میکنن ک بچه است و ریز نقشه،یا دوستام میگن اصلا مثل مرد نیست و هنوز بچه است،من این حرفا روم تاثیر میذاره،نمیدونم باخودم میگم اگه انتخابش کردم و دوسش دارم پس چرا انقد دهن بینم و تا میگن مثلا فلان عیبو داره دلم میلرزه،تمام خانوادم نظرشون اینه ک بچه است وضعیت مالیش جور نیست( و البته مادرم نظرش اینه ک چون باهم رابطه داشتیم باهم خوشبخت نمیشیم!البته رابطمون در حد پیامک و تلفن هرچند روز یبار بوده و توی دانشگاهم همو میدیدیم) ،این حرفا خیلی روم تاثیر میذاره و ناراحت میشم دوس دارم شوهرم از دید همه خوب بنظر بیاد،بعلاوه همونکه گفتم شرایطش جور نیست و میترسم نتونه جورش کنه
میخواستم ببینم باید با این افکاری ک دارم چیکار کنم ؟و چیکار کنیم ک بتونیم نظر خانوادمم جلب کنیم؟