سلام دوست عزیز من پانزده سال ازدواج کردم چند سال بعداز ازدواجم متوجه شدم شوهرم اعتیاد پیدا کرده وقتی متوجه شدکه فهمیدم عاجزانه بهم گفت تصمیم به ترک داشتم ولی چون میترسیدم تو متوجه بشی نتونستم ترک کنم چندسال زیر نظر بهزیستی بود تا اینکه بدون اینکه خانواده ام متوجه بشن ترک کرد الان پنج سال که ترک کرده وکارشم خداروشکر دولتی خونه هم تونستیم بخریم ولی متاسفانه چندین بار لغزش کرده متاسفانه اصلا بهش اطمینان ندارم همش زندگیم شده استرس واظطراب از نظر احساسی ادم خوبیه ولی متاسفانه به خاطر اثرات بعد از مواد خیلی عصبی شده وقتی ناراحت میشه فحشای خیلی بدی میده متاسفانه حسم نسبت بهش ازدست دادم وقتی سعی میکنم بهش نزدیک بشم دوباره حس میکنم داره بهم خیانت میکنه مواد مصرف میکنه خیلی خسته شدم به خاطرش خیلی عذاب کشیدم همش میترسم که دوباره به خاطر اشتباهش هرچیزی راکه بدست اوردیم از دست بدیم ضمنا یه دختر دارم شوهرم خیلی بچه دوست داره به خاطر اینکه من تا الان نذاشتم باردار بشم باهم خیلی مشکل پیداکردیم وهمیشه میگه تو نمیخوای من به زندگیم برسم که نمیذاری باردار بشی واقعا سردوراهی موندم ازطرفی میگم اگر باردار شدم با این بی اطمینانی واسترسی که دارم چکار کنم تو روخداراهنماییم کنید
خانم رستگار شرمنده من مشکلم باهیچ کسی درمیون نذاشتم چون نمیخوام کسی متوجه بشن ,
از اینکه تونستم مشکلم به شما بگم خیلی خوشحالم ضمنا تو این چند سال خودم مرتب پیگیر کاراش بودم وبهزیستی ودادگاه خلاصه هرجا به خاطرش رفتم بدون اینکه بذارم کسی متوجه بشه حتی دیگه سرکارم نمیرم ولی دیگه دارم داغون میشم اصلا دیگه ادم شادی نیستم مرتب استرس دارم همشم به خاطر بی اطمینانی که به همسرم دارم واینکه دیگه معنی زندگی زناشویی وعلاقه راتو این زندگی نمیدونم چیه هیچ حسی ندارم متاسفانه
لطفا کمکم کنین