سلام شیش ساله ازدواج کردم یه دختر پنج ساله ویه دختر سه ساله دارم همسرم مردی جذاب شیک پوشه از نظرمالی برایمان کم و کاستی نمیگذارد من حدود ده ماه پیش به همسرم شک کردم که کمی بی میل شده همیشه درمورد اینکه کار دارم وقت بیرون یا حتی مهمانی ندارم از من بکش بیرون واز این حرفا منم بیشتر اوقات باهاش حرف میزدم اینکه پدرو مادرامون ناراحت میشن ولی فایده ای نداشت همش منو باکار قانع میکرد خیلی مشکل اینکه بد دهنی میکرد حرفای رکیک میزد ابرومو پیش خانوادش میبرد ولی پدرو مادرش همیشه طرف من بودنو هستن تااینکه متوجه شدم زنی توزندگیه منه البته همسروبچهم داره باهم هستن البته رابطه نامشروع داشتن همیشه نه بیشتراوقات باهم بیرون میرفتن ویلا یا جاهای دیگه یه روز باهم دعواشون میشه منم خونه مادرم بودم زنگ میزنه بهم ومیگه رابط داشتیم وهمش باهم بودیم باهم من اولش باورم نشد تا اینکه عکسارو از طریق تلگرام برام فرستاد ومنم زنگ زدم به همسرم که دنبالم نیاد اون شب همین خانم همراه خواهرشون که مثل خودش فاحشست ویه مرد اعجنبی واردمنزل پدرشوهرم شد که پسرتون منو ول نمیکنه منو تهدیدمیکنه چون خانواده پدر شوهرم خیلی ابروه خواهن برای اینکه بیرون جنگ نشه صداشونو همسایهانفهمن داخل خونه اوردنشون که حرف بالا گرفت عکسارو دیدن پدرشوهرم حمله قلبی دس میده میبرنش بیمارستان روز بعد منو پدرم رفتم کلانتری شکایت کردیم ازخط این خانم ولی شبش همسرم وعمویه بزرگش اومدن خونمون و خیلی هم شرمنده بود منم خیلی حرف زدمش پدرمم گفت باید از خونم بره بیرون همه چی تمام شده ولی با حرفو معذرت خواهی حل شدو اومدیم خونه خودمون ان قدر که عصبی بودم وارد خونه شدم بلافاصله یکی انداختم زیر گوشش ولی انقدرشرمنده بود میگفت منو ول نمیکرد هر وقت میخواستیم جایی بریم تهدید میکردبه زنت میگم ازاین حرفا ولی خیلی زندگیم اروم شده تمایلاتمون علایقمون برطرف شده متوجه میشم که بیشتر اوقات شرمندس وخجالت میکشه یک ماه گذشت ولی دس ازسرمون برنیداره به مادرم وخواهرم توتلگراو پی ام میده عکساشونو میفرسته من میگم برم تهدیدش کنم همسرم میگه نه دعوامیشه گفتم برم ب همسرش بگم شوهرم میگه براش زنگ زدم چهارروز ازخونه انداختش دور باز اوردتش نمیدونم چیکار کنم کمکم کنین