با سلام ،دختری درس خون بودم که همه فکر و ذکرم تو زندگی ادامه تحصیل و موفقیت های پیرو درس بود،از همه چی تو زندگیم زدم تا به خواسته هایم برسم،دانشگاه قبول شدم رشته مورد علاقه ام و بلافاصله ازدواج کردم ،همسرم که علاقه ام دید مانع درسم نشد والان خدا رو شکر فوق لیسانسم هم گرفتم در رشته مهندسی اما به شدت با کار کردن من مخالف با وجود اینکه حق امضا هم به تازگی گرفتم.با وجود اینکه 8 سال از زندگی مشترکم می گذره و یه پسره یکساله دارم و علاقه شدیدی که به اونا دارم و خونم دارم اما همیشه و هر روز درون خودم ناراحتم و وقتی ظرف میشورم کار می کنم تو خونه همش می گم این حق من نبود این خواسته من نبود من همیشه فکر می کردم مهندس مملکتم میشم و واسه خودم استاد دانشگاه میشم اما نشد،خواهش می کنم بگین چطوری می تونم احساس خوب و مفید بودن پیدا کنم،تا به حال کلی کلاس رفتم و خودم با چیزای دیگه سرگرم کردم اما بازم نشده که نشده،همه چی خوبه اما کافی یکی از دوستام ببینم که تو جایگاهی که من می خواستم و دوباره کلی بهم میریزم،اصلا هم خدا رو شکر مشکل مالی نداریم.رشته تحصیلیم هم بگونه ای که با آقایون زیادی در رابطه.دوست دارم کاراهای بزرگ و تاثیر گذار بکنم اما نمی دونم چیکار؟اگر میشه تو این زمینه راهنمایی کنید ،از طرفی هم زندگیم دوست دارم و اصلا نمی خوام آرامش خانواده ام بهم بخوره.در ضمن همسرم لیسانس هستن.