اختلاف با خانواده خودم

Question

سلام ، من پزشکم و 28سال سن دارم . به علت تمول مالی زیادی که پدرم داره و سطح تحصیلی بالایی که همه اعضای خانوادم دارن به هیچ عنوان باهرکسی موافقت نمی کردن. حتی دربین خواستگارانم اگر کسی مدرک تحصیلی بالایی داشت و سطح مالی بالایی داشت باز هم به محل سکونت فرد یا یه سری مسائلی که ممکنه چندان تاثیری در زندگی نداشته باشه گیر می دادند . موافقت نمی کردند. با همه این اختلافات ( قهر , دعوا و حتی کتک و تنبیه های بدنی خیلی شدید!!) بالاخره با فردی به عقد در آمدم اما به قول مادرنم فقط از ترس اینکه به خواستگار قبلی وابسته شده بودم و می خواست اون رواز سر من بنداره . خانواده همسرم از نظرمالی خب در حد متوسط روبه بالای جامعه بودن اما به حد رفاه خانواده من نه . با همه این اختلافات واقعا تلاش کردن و حتی خیلی بیشتراز توانشون و حتی 2 خواهردیگرم خرج کردن و سعی کردن همه چیز درحد خواسته ما باشه . خونه بالای شهر، سرویس خوب مجلس عروسی خوب ... امامن باز هم شاهد بد خلقی ّ بد دهنی مادرم ، و خیلی رفتارهای دیگه هستم. مادر من آدم خیلی مذهبی هست و دائم سرش تو قرآن و مفاتیحه . هر بار هم من یه مصداقی از قرآن ، روایات یا زندگی ائمه میارم به جز توهین دیگه هیچی بهم جواب نمیده . هنوز با اینکه 28 سالمه و دکترم، خودش هم لیسانس داره اماتو هر دعوایی یا منو کتک میزنه یا خودش رو ، یا اون قدر فحش میده و نفرین میکنه . البته کمتر از 1 ماه دیگه عروسیمونه . بغضی وقتا میگم بعد از عروسیم دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم ولی واقعا دلم نمیاد چون می دونم این رفتار مادرم نوعی بیماریه . ولی زندگیم در خطره. همسرم هی میگه شما ها که ادعای دین و مذهب دارین چرا اینقدرخرج تراشی میکنید ؟ تو اون قدر که خانوادت برات اهمیت دارن من برات بی ارزشم ، هنوز نفهمیدی شوهر کردی و خیلی حرفای دیگه . ولی من نمی تونم بگم مادر داره با من لجبازی میکنه و در واقع منو وادار کردن که با توازدواج کنم . البته الان واقعا همسرم رو دوستش دارم اما مادرم تا پای حتی طلاق من می ایسته که فقط خودش رو خالی کنه . درجریان گیر و دار من با خانوادم پدرم مبتلا به بیماری رماتیسم مفاصل شد که  البته در بیمارستان بستری شد و مدتی قادربه راه رفتن نبود. البته خدار وشکر الان خیلی بهتر شده. دائم مادرم به من میگه تو قاتل پدرتی. و خواهرام رو علیه من  پر میکنه. خیلی ازش دلخورم نمیگم من همیشه براش خوب بودم نه خیلی هم زحمت داشتم اما به هر بهانه ای فقط منو تحقیر میکنه . با بدترین الفاظ صدام میکنه و باهام حرف میزنه . به خدا دیگه بریدم . نه میتونم با همسرم درد دل کنم نه میشه به خانوادم بگم و ازشون کمک بخوام . لطفا کمکم کنید  و جواب رو بهم ایمیل کنید .

Answer 1

۲۰- مشکل شما با مادرتان نباید باعث این تاثیرات شدید در زندگی شما شود, در واقع شما از مشکلات اخلاقی او اگاهید, پس باید با مدیریت رفتار خود به نتیجه مطلوب برسید. اولا سعیتان را بکنید تا اورا در معرض عصبانیت قرار ندهید. اما در هنگام عصبانیت او بسرعت حرفش را قبول و صحنه را ترک کنید یا سکوت کنید. دقت داشته باشید که باید اینده نگر باشید و روی رفتار خود کنترل لازم را داشته باشید. بهرحال او مادر شماست و باید بسیار با ملاحظه با او رفتار نمایید حتی اگر بدترین رفتار را داشت.
از طرفی وظیفه اصلی شما صحبت با همسرتان و شرح کامل مسایل برای اوست تا شمارا بهتر درک کند. او نزدیکترین فرد,بشما خواهد بود پس باید از درون شما تا حدی اگاه باشد. تاجای ممکن به همسرتان کمک کنید تا بتواند با شرایط کنار بیاید. اگر بتوانید این مراحله را بخوبی پشت سر بگذارید خیلی بهتر میتوانید زندگی و اینده خود را مدیریت کنید.