سلام وقتتون بخیر
همسرم مدتی رابطه ی خیلی خوبش با پدر و مادرم تبدیل به یک رابطه ی سرد شده و البته اصلا رابطه ی خوبی با باجناق بزرگتر نداره و وقتی خواهرم و شوهرش اونجا باشن با اکراه میاد یا اصلا نمیاد و این مشکل از روز بله برون تا الان که چهار سال میگذره ادامه داره و حتی توی رابطه من و خواهرم هم تاثیر گذاشته و من اوایل ازش میخواستم و اصرار داشتم رفتارش را عوض کنه ولی دیدم بهتر که نشد بدتر شد و من هم متهم شدم
و حالا این برخوردها با پدر و مادرم شروع شده من شاغل هستم و راهم دور و فقط مجبورم آخر هفته ها برم ولی هر بار با ناراحتی و دعوا برگشتم کم کم از اینکه برم اونجا هم استرس دارم و هم دوست ندارم برم
دلیلشم برای این رفتارش اینه که پدر و مادرت من را دوست ندارند و داماد بزرگتر را بیشتر تحویل میگیرند در صورتی که همیشه خانوادم همسرم را قبول داشتن و پیش من هم تعریفش را میکنند.شوهر خواهرم یک مدت با خواهرم دعوا کردن و تا جدایی هم پیش رفتن ولی الان آشتی کردن با اینکه پدر و مادرم از دستش ناراحتن ارتباط خوبی برقرار میکنن به خاطر خواهرم و پدرم طرز فکری که داره میگه بین دامادهام فرقی نمیزارم و همسرم از این قضیه شاکی و ناراحت.
و ناراحت از اینکه چرا پدرم موقعی که احتیاج مالی داشته و میدونسته کمکی نکرده در صورتیکه پدر خودش از اول زندگی تا به الان هیچ کمکی نکرده.
من باید چیکار کنم که به این رابطه کمک کنم از طرفی پدرم مدام میگه شما چرا اینجا نمیاین ا ما قهرید و... قبلا شبها اونجا میموندیم ولی الان اصلا حاضر نیست و پدرم هم از این رفتار خوشش نمیاد لطفا راهنمایی کنید