مشگل من باپسرم زیادی خواهیشه اصلاازخرج کردن سیرنمیشه باباش هم خیلی بهامیده امروزحسابی سرپارک رفتن دعواکردیم اخرشم ازمن گله داشت که تونذاشتی تابستون به من خوش بگذره بخداتاجایی که ازدستم براومدحرفهشوگوش کردم خیلی پارک بردم استخرفراون رفت خیلی چیزهایی که میخواست خریدامروزمیگه منوباباوابجی میریم تاتودیگه ازدست ماپیرنشی ازعصرباهاش حرف نزدم نمیدونم چیکارکنم ببخشیدمزاحم شماشدم