سلام. چند وقت پیش متوجه شدم شوهرم سراغ کاری میره که پسندیده نیست، با هم صحبت کردیم و قول داد دیگه انجام نده. حدود یک ماه پیش جلوی چشم من اون کار رو انجام داد و با هم بحثمون شد. چون خواهرش اونجا بود حرف به گوش مادر شوهرم رسید اونها از من طرفداری کردن. مسئله اینجاست که شوهر من شغل آزاد داره ساعت رفت و آمدش مشخص نیست، دیر میاد میگه کار داشتم یا اگه من شب خونه نباشم خونه نمیاد. به من دروغ میگه در مورد اینکه کجا بوده یا اصلا خونه نیومده. نگرانم کجا میره و شب کجا میخوابه یا چکار میکنه. خودش میگه خیلی دوستم داره. دیشب چون دخترم مریض بود مجبور شدم خونه مامانم بمونم. (شوهر من مسئولیت بچه ها رو انداخته گردن من و خونوادم کمتر کمک میده، فکر میکنه اگه فقط پول و خرجی بده کافیه و محبت رو به پول میدونه.) صبح که اومدم خونه متوجه شدم شب خونه نیومده با هاش تماس گرفتم تازه بیدار شده بود، گفتم کجایی گفت خونه. گفتم دو تا بچه رو انداختی گردن من و معلوم نیست خودت کجایی، تلفن رو قطع کرد. یک ساعت بعد از خونه مامانش زنگ زد خیلی عادی صحبت کرد و گفت شب اینجا بودم شاهد هم دارم، چون قبلش با برادرش صحبت کرده بودم و مطمئن بودم اونجا نبوده گفتم بریم پیش شاهد هات. قبول کرد ولی سعی میکرد بهونه بیاره که نریم. نهایتا به خودش ثابت شد دروغ گفته ولی زده به بداخلاقی و میگه باید تکلیف این زندگی رو روشن کرد.نمیدونم کدوم حرفش رو باور کنم اینکه میگه عاشقتم یا اینکه امروز گفت ازت خسته شدم. حسابی به هم ریختم نمیدونم باید چکار کنم هم نگران زندگیم هستم و هم نگران خودش. میترسم کاری انجام بده که براش مشکل ساز بشه. در ضمن دو تا دختر 7 ساله و 3 ماهه دارم. خواهش میکنم راهنماییم کنین چکار کنم. تشکر