سلام،یه مشکل بزرگی که من دارم اینه،وقتی شوهرم کاربدانجام میده سریع میگم ازت خسته شدم اززندگی باتوخسته شدم،یعنی واقعاتودوره نامزدی وبعدعروسی کارایی انجام دادکه خیلی عذاب کشیدم،همیشه توخلوتم شانس خودمولعنت میکنم، سرنوشتم خیلی بده،من کلی خواستگارای مذهبی وخانواده دارداشتم،نمیدونم چرااینجاراضی شدم،شوهرم بشدت اهل رفیق، شوخی و...بود،البته بعدازدواجمون همه چیوگذاشت کنار،ولی بازم همیشه غصه میخورم واونچیزی که میخوام نیست،انگاراززندگیم راضی نیستم،همه چی دارم ولی اون ایمان قوی که دوس دارم شوهرم نداره،نمازاشوهمیشه میخونه ولی اگ نمازصب پانشه براش مهم نیست،زیادم اهل دعا و...نیست،آرزوم بودشوهرم مشوق خوب برام باشه ازلحاظ اعتقادی ولی نیست...خودمم زبون راهنمایی کردن ندارم اگ نمازپانشه باهاش دعوامیافتم اونم بی تفاوت رفتارمیکنه،نمیدونم بایدچیکارکنم