سلام
استاد عزیز خدا قوت
استاد بزرگوار من مدت 10سال هست که ازدواج کردم البته مدت 4سال عقد بودم از همان ابتدا یعنی از روز اول ( من انتخاب خود شوهرم بودم هر دو مذهبی هستیم و پایبند به مسائل دینی و اعتقادی ما هم دانشگاهی بودیم ایشون منو به مادرشون معرفی و بقیه مراسمات به صورت سنتی بر پا شده)
شوهرم نه اهل بیرون رفتن بود نه ابراز محبت نه علاقه ای به تنها بودن داشت هر جا میخواستیم بریم دوست داشت یکی باهامون باشه
آدم بداخلاقی نیست ولی برا من و فرزندم وقت نمیذاره تمام وقتش رو بیرون از خونه پر میکنه البته میدونم که برا جامعه آدم مفیدی هست
اگر هم میاد ما رو ببره بیرون یا پیشمون باشه از سر وظیفه هست یعنی فکر میکنم نیاز شخصی نداره به اینکه با من باشه خیلی خسته شدم در ضمن من در شهر محل زندگی غریبم و هیچ دوست و فامیلی ندارم
کمکم کنید من افسردگی دارم که شوهرم اجازه نداد قرص های ضد افسردگی بخورم گفت اینا همش دروغه
چکار کنم من به شدت آدم احساساتی و زود رنجی هستم دارم میترکم از غصه