سلام. من و همسرم 3 سال است که ازدواج کردیم. من 28 ساله و همسرم 32 ساله. همسرم تک پسر است و منزل ما نزدیک منزل پدرشوهرم است. سه خواهر شوهر دارم دو تا متاهل و یکی دانشجو و مجرد در شهر دیگر. یکی در شهر دیگر و یکی در شهر ما. مادرشوهرم علاقه عجیبی به همسر من دارد خیلی بیشتر از دخترهایشان. از من هم انتظارات زیادی دارند و همیشه انتظار دارند مثل دختر برایشان باشم در صورتی که اصلا مثل مادر برای من نیستند. هر زمان به خانه شان میرویم با کنایه و یا حرفهایی که میزنن من را ناراحت میکنند به حدی که الان رفتن را به هفته ای یکبار کم کرده ام چون واقعا از آنجا که می آییم اعصابم به هم میریزد. من هم هیچی نمی توانم بگویم چون اخلاق مادرشوهرم همین است و حتی شوهرم هم قبول دارد و میگوید نمیتوانیم رفتارشان را تغییر بدهیم. ولی هیچ وقت هم از من طرفداری نمی کند. من همیشه ناراحتی هایم را به همسرم می گویم. چه کار کنم که رابطه همسرم با آنها کم نشود ولی خودم واقعا نمی توانم تحمل کنم. واقعا چقدر وظیفه داریم به خانه آنها برویم؟ شوهر من دوران دانشجویی هم در شهر خودش بوده ولی به مادرش وابسته نیست ولی آنها به شدت به او علاقه دارند. چه کار کنم؟ آیا همین که شوهرم تنها برود در طول هفته ما وظیفه خودمان را انجام داده ایم؟ او می گوید دوست دارد با هم برویم. من همش دچار عذاب وجدان هستم و می گویم نکند باعث جدایی و دوری همسرم از خانواده اش بشوم.