سلام و خسته نباشید به مشاور عزیز من و شوهرم اصلا حرف هم رو نمیفهمیم چند بار هم به شما مشاور عزیز پیام دادم شما گفتید با خوبی و مهربانی حرف بزنم.زدم وقتی شوهرم حرف حالیش نميشه و برعکس حرفهای من انجام میده چکارش کنم حتی به شوهرم ميگم وقتی قلبت یا کلیه ات درد میکنه برو دکتر اصرار میکنم حالت بدتر میشه نمیره انگاری من رو محرم زندگیش نمیدونه وقتی با خواهرهاش جلوی من بعضی وقتها حرف میزنه میبینم به اونها در مورد مریض بودنش حرفی میزنه که به من نمیگه.در مورد رابطه جنسی هم تو این چند سال اصلا براش کم نذاشتم و هر چه خواست اجرا کردم ولی فایده نداره.به شوهرم در مورد جنسی شک ندارم.ولی من دیگه پیش شوهرم نمیخوابم با اون حرفم کم میزنم چون هر وقت حرف زدم بر عکس من حرف زد و آدم حسابم نکرد و بچه ام هم بخاطر همین اصلا آدم حسابم نمیکنه ده بار با بچه ام بگم فلان کار رو انجام بده نمیده واقعا من تو خونه حکم یک کلفت رو دارم مخصوصا برا بچه ام چون شوهرم این جور داره تربیتش میکنه.زندگی کردن فقط با زبون، شوهر آدم بگه دوستت دارم و فدات بشم و همه هستی منی نیست آدم با حرکاتش باید دوست داشتن رو ثابت کنه که من با زبون فقط از شوهرم این چیزها رو میبینم نه با حرکاتش بچه رو که کلا از من دور کرد با کارهاش. من هر چی به بچه ام بگم شوهرم ميگه حرف من اشتباست. بچه ام حرفم رو آدم حساب نمیکنه.اگه یک خانواده خوب داشتم شاید چندین سال پیش طلاق ميگرفتم.ببخشید این رو میگم خیلی خیلی شرمنده .شوهر من فکر میکنه اگه یک مرد هر شب زنش رو ارضا کنه و فقط بگه دوستت دارم دیگه زن نیاز به چیز دیگه ای نداره فکر میکنه زنهای فاسد رو شوهرشون ارضای جنسی نمیکنن.شوهر من این همه درس خوند ميدونه یک زن فقط به ارضای جنسی نیاز نداره به محبتهای دیگه و حمایت احتیاج داره ولی نميدونم چرا برا من اجرا نمیکنه برا همکارهاش و دوست و آشنا خوب بلده یک پدر یا سرپرست خوب باشه خوب حرف بزنه خوب راهنماییشون کنه برا من نه بعضی وقتها میبینم یک زن یا مرد فامیل که مشکل حاد دارن یا افسرده هستن یک طوری با اونها حرف میزنه هر کی ندونه فکر میکنه تو زندگی ما اصلا مشکل نداریم ولی در مورد من نه انگار من ازش چهل سال بزرگترم .حتی چند سال پیش کتاب باربارا خریدم که با هم بخونیم نخوند.شوهر من یک کتاب رو دو یا سه روزه تموم میکنه.کسیکه کتاب باربارا رو خریده باشه و خونده باشه ميدونه مردها باید در مورد زنها خیلی چیزها رو بیشتر بدونن و انجام بدن.آدم فاسدی نیستم اگه هر کی به جای من بود با این حرفها و کارهایی که شوهر من میکنه فاسد میشد یا حتما اول زندگی طلاق ميگرفت فقط دادن با شوهرم زندگی میکنم چون دوستش دارم بهش وابسته هستم نمیتونم بدون اون باشم الان هم پیشش نمیرم دیوانه میشم.همش بهش با زبون خوش ميگم بیا با هم خوب باشیم بچه آمون رو خوب تربیت کنیم اگه من پیش بچه اشتباه دارم پیش بچه نگو من رو خورد نکن میگه باشه باز فردا همون اش و همون کاسه. میرم تو اتاق بچه ام میخوابم بخاطر اینکه فکر میکنم فقط بخاطر رابطه ی جنسی من رو میخواد فقط همین دیگه نمیتونم تحمل کنم فکر میکنم آدم بی شوهر هستم بیوه هستم.آدم باید همیشه طوری زندگی کنه مخصوصا زنها حتما کار داشته باشن که وقتی به مشکل حاد بر خوردند اگه طلاق گرفتند دستشون تو جیب خودشون باشه.دوم اینکه آدم نباید وابسته به کسی باشه مثل من.مشاور عزیز لطفا راهنمایی خوبی کنید من دیگه دارم دیوانه میشم از کارهای شوهرم دیگه نميدونم چکار کنم چی نوشتم دیگه به بن بست خوردم.فقط نگید با شوهرم حرف بزنم تو این چندین سال زندگی هر روز با زبون خوش گفتم