سلام و عرض ادب.۶ماه است ک با پسرخاله ی مادرم نامزد هستم.۲۲سالم هست و دانشجو هستم و نامزدم ۲۴ساله و مهندس است.
همسرم در سن ۱۸سالگی با دختری اشنا میشه و تصمیم میگیرن ک ازدواج کنن.در حق ان خانواده خیلی کارهای خیر انجام میده اما در نهایت اونهاقصد داشتن سرش رو کلاه بذارن و در حقش بدی کردن.شکل این مسئله چند بار دیگر براش تکرار میشه ک متاسفانه ان دختر و خانواده مشکل اخلاقی داشتن.الان مشکل ما ااین است که مدام من رو با اون ها مقایسه میکنه و نسبت ناروا بهم میده ک قصد داری سرم رو کلاه بذاری.البته تنها با من اینطور نیس با خمه اینطور هست.مدام میگه همه بد هستن و بد ذاتن.بهتر بگم ذهنش از مسائل منفی پر لست و انقدر توی این سه ماه اخیر اذیتم کرد ک هیچ حسی بهش ندارم .اگه ممکنه راهنمایی کنید اگه راهی هست انجام بدم و اینکه واقعا راهی وجود داره گذشته رو فراموش کند؟