با سلام خدمت شما
من و نامزدم در دو شهر متفاوت ساکن هستیم. یعنی اون کاشان درس میخونه و من ساکن تهران هستم.... ده ماهی هست که نامزدیم و از ابتدا قرار بر این شد که دوسالی این نانزدی طول بکشه....و بعد از اون در اصفهان که خانواده اش ساکن هستن زندگی کنیم... ما هر دو خانواده به یک سری اداب و رسوم پایبندیم که مهمترین اونها اینه که خانواده ام اجازه نمیدن من تنها سفر برم با نامزدم...حالا خواه مقصد این سفر اصفهان باشه یا جای دیگه.... اونها هم همیننطور هستن و زمان نامزدی دخترشون هم همینکار رو کردن و حتی بارها با دامادشون به مشکل بزخوردن البته نه در مورد من...ارتباط نامزدم و خانواده ام خیلی خوبه.... من ۱۰ ماهی هست که شاهد غر شنیدن و قهر کردن و گلایه های خیلی زیاد از طرف نامزد عقد کرده ام هستم که چرا نمیای با هام چند روز بریم اصفهان...الانم که سفر ازدوتج داتشجویی مطرح شد اصرار بر این داره که باهاش برم سفر مشهد و باز برگردم خونه ام... من تو این چند ماه بارها با خانواده ام حرف زدم و اونا قلنع نشدن و حتی خود نامزدم هم یکبار با مادرم صحبت کرد ولی نشد... گرچه نامزدم چند ماه پیش بالاخره قانع شد و کمی سکوت کرد. یعنی تصمیم گرفتیم مراسمی نگیریم و من رو ببره کاشان زندگی کنیم و با یه ماه عسل ساده زندگیمون رو شروع کنیم... به خانواده اش ماهها پیش این تصمیمموم رو گفته و بود و هی امروز و فردا کردن که بعش پول بدن تا جایی رو اچاره کنه در کاشان..ولی الان کاملا خودشون رو زدن به اون راه و هی بهش میگن تو سفرت رو برو ازدواج رو بذار بعدا اخه ما پول نداریم.ولی باز خانواده اش اون رو شارژ کردن و انواع و اقسام حرفای متفاوت زدن که چه معنی میده نمیذارن خانواده من که با هم الان بریم مشهد. اینم با توپ پر میاد سمت من... یه دو هفته ای هست که شدیدا گلایه میکنه و کاملا فراموش کرده که ما اصلا برای چی قرار بود بریم مشهد به این سبک... من واقعا الان نمیدونم چه کنم... نمیتونم بهش بگم اینقدر به حرف خانواده ات گوش نکن... نمیتونم بهش بگم با حرف نزو و بیا... خدا شاهده یک بار هم پشت سر اونا بد نگفتم جلوش که ناراحت نشه و بهم اعتماد داشته باشه. ولی واقعا از دخالتشون خسته شدم... تا میاد اروم بشه خودن باز شروع میکننن.. تو رو خدا بگین باید چه کنم... هربار بهش میگم حق داری من کاری از دستم برنمیاد ولی دیگه قانع نمیشه