سلام خسته نباشید. دو سال پیش عموهام با برادر شوهرم مشکل داشتن که گفته بودن برادر شوهر من دست عموم رو تیز زد و بابام هم طرفدار عموم بود ظاهرا برادر شوهرم تو دادگاه غیر مقصر شده. برادر های بابام و زن عموهام خوب نیستن کلا دنبال درد سر هستند همش دنبال نقشه کشیدن و کتک کاری و دادگاه و پاسگاه هستن.الان بابای من با یکی ا عموهام لج شده البته سادگی بابام هست و شیادی عموم یک جوری عموم بد جوری داره بابام رو اذیت میکنه که اونم داستانش طولانی هست. حالا بابام نمیدونه چکار کنه میخواد بره با برادر شوهرم حرف بزنه بگه که عموم خودش دست خودش رو تیر زد یعنی طرف برادر شوهرم شده.من خودم نامادری دارم هر چقدر با بابام حرف بزنم حرف من رو گوش نمیده بهش بگم این کار رو نکن و پیش برادر شوهر های من نرو باز منت من میشه باز برادر شوهرم من و شوهرم رو ببینه میگه بابای من دیوونه هست.البته برادر شوهرم حق داره یکبار بابای من طرفدار برادر شه بعد که به برادرش بد شد دعوا داره میره به همه حتی فامیل شوهر من میگه جریان رو بعد با برادر شوهر من خوب میشه طرف اونها میشه. این وسط من چکار کنم که نه با عموهام رفت و آمد دارم نه خودم رو درگیر مشکلات اونها کردم و میکنم کلا من بی طرف هستم بخاطر حفظ زندگیم.من همیشه به شوهرم میگم بخاطر زندگی خودمون حرف بابای من رو گوش نکن میخواست بابای من سادگی نکنه به ما ربطی نداره. کسی که دنبال دردسر هست چه برادر شوهر من چه عموی من چه بابای من پس خودشون از پس مشکلات خودشون بر بیان.پس اینجا هم ما رو قاطی نکنن. حالا من چطور باید به پدرم بگم که حالیش بشه دست از این کارهاش برداره.تو رو خدا زود جوابم رو بدین باید فردا زنگ بابام بزنم.خسته شدم از دست این کارهای بابام و برادر شوهرم.که انقدر من رو منت کردن و سرکوفت زدن بابام رو میتونم حرف بزنم ولی به برادر شوهرم که نمیتونم چیزی بگم.باز منت من میشه هزار و یک حرف برادر شوهر من بهم میزنه بخاطر نفهمی بابام.
تابستون برادر شوهرم کلی بهم حرف زد.هر چی من گفتم با عموهام رفت و آمد ندارم ولی چون لج داشت تمام عقده هاش رو سر من خالی کرد من اومدم خونه کلی با شوهرم دعوا داشتم .دیگه این بابام و برادر شوهرم برا ما اعصاب نذاشتن به خدا خونه ی بابام نمیرم بخاطر همین کارهاش حتی با برادر شوهرم هم قطعه رابطه کردم.
به نظرتون من باید چیکار کنم با این کارهای بابام ؟