سلام خسته نباشید
همسر من سربازه معمولا بخاطر گذر زندگی مجبوره تو خونه تا ساعت1یا2شب کار کنه منم معمولا از صبح خونه تنهام بخاطر همین وقتی میان خونه دلم نمیاد ازش بخوام ببرتم بیرون یا هم وقتی میریم بیرون با ماشین فقط یکم دور میزنیم تا زودتر برگردیم و ایشون به کارشون برسن حتی برا یه مجلسی لباس میخوام اما روم نمیشه بگم چون میدونم که وقت نداره و باید از کارش بزنه خصوصا که الان که میخواد درسم هم بخونه و کل برنامش پر میشه.بیشتر اوقاتم حرفاشون پیرامون کاره من خسته شدم .من اینجا هیچکسو ندارم که تنههاییمو پر کنه و همه فامیلامون شهرستانن حتی اخرهفته هایی هم که میریم شهرستان ایشون با لب تابشون میان و تمام فکرشون کارشونه و اینکه به کاراشون برسن و داعم غر میزنن که شماها نمیذارین من به کارم برسم منم میترسم یه وقت مانع پیشرفتشون بشم و بعدها بگن من مقصرم.البته میدونم ایشون مجبورن کار کنن اما منم دیگه کم اوردم کم اعصاب وشدم و زود گریه میکنم و زود عصبی میشم و رفتارای غیرمنطقی و عقلانی نشون میدم .نمیتونم اینجور زندگی کنم که همیشه دقدقه ام تو هر جا و هرحالتی کار ایشون باشه که مبادا مانع کارش بشم حتی تو تفریح و مسافرتم من نگران کارشم همین باعث میشه از هیچی لذت نبرم دیگه احساس خمودگی و افسردگی میکنم میدونم ایشون بخاطر من داره همه سعیشو میکنم اما من روز خواستگاری بهشون گفته بودم که دوست ندارم و نمیخوام همسرم از5عصر به بعد درگیر کارباشه و میخوام مال خانواده باشه اما الان ایشون میگن شاید مجبور شن اینجور ادامه بدن کمکم کنین من نمیدونم چکار کنم کم اوردم.