باسلام خدمت شما و تشکر از فراوان از زحمات و راهنمایی های مفیدتون.
حقیقت اینکه من سه سال است که ازدواج کردم و در خدا رو شکر از بابت زندگی زناشویی و متاهلی مشکلی با همسرم ندارم ولی متاسفانه من فکر میکنم خودم به سخصه دارم دچار مشکلاتی میشم که در اصل نباید باشد.
من در دوران مجردی که در حال تحصیل بودم و لیسانس گرفتم و بلافاصله رفتم سر کار و کلا سرگرم و مشغول بودم که کلا درگیر درس و کار و به قولی سرم تو کار خودم بود ولی پس از مدت اندکی بعدفارغ و تحصیلی و بعد از سر کار رفتنم ازدواج کردم که همسرم مخالف سرکار رفتم بود و خانه نشین شدم.
و اوایل هم که در تب و تاب و جذابیت های اوایل متاهلی و...
و در واقع از خیلی ها جلو بودم و موفق و خوشبخت.
ولی الان بعد از سه سال تغییراتی رفتاری در خلق و خوی خودم میببنم که نمیپسندم... مثلا دارم به قولی خاله زنک میشم...و اهل مقایسه خودم با دیگران شروع و دارم غرغرو میشم...
چون من یک جاری دارم و از لحاظ جهاز و قیافه و هیکل و موقعبت اجتماعی و رشته تحصیلی و.. برام مهم نبود. از او بالاتر بودم ولی الان که نگاه میکنم اون خیلی اهل رقابت و چشم و هم چشمی هست.
یعنی من مثل لاک پشت در خواب غفلت که از اون سرترم و زیباتر....و تو این سه سال بدون کوچکترین تحول و تغییری زندگی کردم ...
ولی اون تو از بعد از من تو این یه سال کل وسایل و دکوراسیون خونشو شیک کرده و اشپزی و... خبلی قوی کرد که اوایل همه منو تعربف میکردن الان اشپزی اونو میگن و خونه زندگیشو میگن و تو هر چیزی داره خودشو میکشه بالا ولی من ساکن .
الان بعد سه سال میبینم اون از من جلوتره و خیلی به هیکل و خودش میرسه و کلا الان همه اونو تعریف میکنن ...
چرا من دارم حسادت میکنم بهش؟؟ چرا دارم خودمو با اون مقایسه میکنم؟؟ اصلا ابن رذایل خام و مسخره چرا باید در من جرقه بزنه چه طور مبارزه کنم اثلا زندگی اون چرا باید برا من مهم باشه؟؟؟
ناگفته نماند که خانواده شوهرم هم بی تقصیر نبودن چون مدام مارو مقایسه میکنن و انگار خوششون میاد ما رو رقابت بندازن و با تحویل گرفتن اونا که پسر و عروس بزرگتر شونه و تحویل نگرفتن ما حس حسادت منو تحریک کردن ....
و همچنین وضع اون برادر شوهرم خیلی بهتر از ماست و من تقریبا نمیتونم برا خودم و زندگیم خرج کنم و یا خرج تحصبل هم برام سخته... که بخوام تحول و پیشرفتم بیشتر کنم...
بعنی درامد کم شوهرم و اخلاق تعصبی نمیذاره پیشرفت کنم انگار تو تله افتادم.... از طرفی برادر شوهرم که زنش پایین تر از من بود داره تلاش میکنه زنشو مطرح کنه تو فامیل و موفق شده و جاریم هم اهل رقابته...
من خودم حالم از خودم به هم مبخوره که حسود باشم و اهل مقایسه و رقابت و چشم و هم چشمی و تخلاق های خام و مسخره و...
ومدام استرس و اضطراب دارم و اعتماد به نفسم کم شده.
ولی ناگفته نماند همیشه سنگین و با وقار و با متانت و ارام و سنجیده و مودب و با احترام فوق زیاد رفتار کردم .
ولی من هم ادم هستم و دارم دچار رذایل اخلاقی میشم نه تنها پیشرفت نکردم بلکه دارم پس رفت میکنم.
الان من چه کنم؟؟؟