سلام. .من با شوهرم دوست بوديم البته فقط چهارماه اونم با.هدف ازدواج.طبقه بالاي مادرشوهرم زندگي ميکنم. شوهرم کارش ازاده سي ودوسالشه .مردخوبيه.اماهمش ميگه خسته ام نچسب بهم.من زياد نميچسبم بهش فقط دوسدارم بيشترباهم حرف بزنيم.خيلي تنهام اينجا کسي و ندارم.موقع سکس هم ي مشکلي هست اونم اينه ک اون ميگه برق روشن باشه منم ي نور نسبي رو برا اتاق خواب ميپسندم اما اون گفته تا وقتي چراغوروشن نذاري ديگه رابطه نداريم منم گفتم عمرن چراغو روشن نميکنم اخه من ي شب خواب روشن ميذارم نورشم خوبه..نميدونم منظورش چيه.نميدونم در جواب کارش چيکار کنم خواهش ميکنم کمکم کنيد ميدونم مشکل هادي نيس اما حس ميکنم بايد يکم جدي بگيرم .