سلام راستش من از خانواده پدریم متنفرم و وقتی میبینمشون حالم بد میشه!اونها همیشه من و خانوادم رو مسخره کردن.بعد از عروسیم هم عموهام و عمه هام هیچکدوم منو پاگشا نکردن.ازشون متنفرم چون آیروی منو جلوی خانواده همسرم بردن و روز عقد هیچی کادو نیاوردن.دختر عمه هام بی نهایت حسود و بی ادبن به طوری که هر بار منو میبینن پوزخند میزنن و جوری وانمود میکنن که انگار من بازنده ام!حتی همه جا نشستن و پشت سرم مسخرم کردن که شوهرش چقدر بیخوده ...خیلی ناراحتم گاهی میگم شاید واقعا شوهرم خوب نیست در حالیکه خیلی مردخوبیه و عاشقشم اما با یه تمسخر میرم تو فکر که شاید خوب نیست قیافش.البته معمولیه چهرش.دوست ندارم فامیلای پدریم رو ببینم اما مجبورم چون هروقت میرم خونه مادربزرگم اونا اونجان و روم نمیشه به مادربزرگم بگم نمیخوام اونارو ببینم.
چیکار کنم نبینمشون ؟یا حرص نخورم از دستشون؟اونا حتی به من سلام هم نمیکنن و از اول تا آخر فقط پوزخند میزنن.مشکلمون هم برمیگرده به مادرامون که وقتی بچه بودیم باهم دعواشون شد ازون به بعد دختراشون و پسراشون فقط اذیت روحی کردن ما رو