سلام من یک سال هست که با کسی که از قبل همدیگرو دوست داشتیم عقد کردم. همه چیز خوبه و یک شوهر عاقل و منطقی دارم تنها مشکلم خونواده همسرم هستن اینکه خیلی خیلی توی کارای عروساشون و رفت وآمدای عروسا دخالت میکنن و چون همه توی یه کوچه زندگی میکنن از همه چیز هم خبر دارن منم که قرار طبقه بالای خونه پدر شوهر زندگی کنم واقعا استرس گرفتم که نکنه همه رفت وآمدامو چک کنن و دخالت کنن. مشکلم اینکه خونواده همسرم یه خونواده سنتی هستن و خواهراش یه سری حرفارو انقد پیش شوهرم گفتن که ملکه ذهنش شده اینکه برادر باید برای خواهراش هرکاری کنه اینکه پدر مادر مهم ترین نفر زندگی پسر هستن و در کل حس میکنم زن جایگاه خیلی بالایی در زندگی این ها نداره. و اینکه یه خواهرشوهر مجرد دارم که حکم هوو رو واسم داره طوری که میخوام برم خرید میگه با هم بریم هرچیزی میخرم سعی میکنه بخره و خیلی توقع داره شوهرم واسش خیلی چیزا بخره انگار شوهرم باباشه با اینکه پدر شوهرم زندس و شوهر منم پسر کوچیک خونوادس و برای اینکه این حرفاشو عادی جلوه بده وقتی شوهرم میگه من وقت ندارم ببرمتون خرید میگه بیا با بابا بریم و وقتی من میگم نمیام تو با بابات برو اونم نمیره و صبر میکنه وقتی منو شوهرم رفتیم خرید اونم بیاد. یا اینکه پارسال واسش کادو تولد خریدم حالا قشنگ معلومه امسالم توقع کادو تولد داره با اینکه اون واسه من چیزی نخرید. در کل خواهراش خیلی توقعشون بالاست و اینو توی گوش شوهرم کردن انگار وظیفه شوهره منه. مثلا با شوهرم شام میریم بیرون میگه یبارم خواهرمو ببریم مگه چی میشه ولی من مطمئنم این کم کم میشه وظیفمون و روم نمیشه به شوهرم بگم دوست ندرم فک کنه من از الان دارم باهاشون دشمنی میکنم.
خواهرشوهرا خیلی توی زندگی عروسا دخالت میکنن مثلا میگن این عروس بی اهمیته و به خونش اهمیت میده اون یکی عروس خیلی وسواسه اون یکی زیاد میره بیرون زیاد میره خونه مامانش و من چون عقدم وقتایی که میرم اونجا همه این حرفارو میشنوم گاهی هم فکر میکنم از قصد میگن که من اینجوری نباشم. شوهرمم تنها حرفش اینکه فرهنگ خونواده ما با شما فرق داره اینا اینجورین. میترسم شوهرمم مثل اونا فکر کنه. خواهش میکنم کمکم کنید. ممنون