با سلام و خسته نباشید
شوهرم به زور خانوادش با من ازدواج کرده یکی دیگه رو میخواسته و سالها با اون دوست بود حتی بعد از عقد و ازدواج با من با اونم دوست بود. الان حدودا یک ساله که با اون قطع رابطه کرده. خیلی عوض شده. رفتاراش نسبت به قبل بهتر شده. اما من هیچ اعتمادی بهش ندارم همش حس میکنم دوسم نداره و ابراز علاقش الکیه. سعی میکنم رفتارم باهاش خوب باشه و بهش محبت میکنم ولی از درون داغونم. هر وقت تنهام همش گریه میکنم. با هیچکس رابطه ندارم نه عروسی میرم نه ختم. هر کی دعوتمون میکنه به بهانه سرکار نمیرم. با خانواده شوهرم رابطه خوبی ندارم قبلا داشتم ولی بعد از این اتفاقات و حرفایی که بهم زدن ازشون بدم اومده. نمیدونم چی کار کنم که گذشته رو فراموش کنم همش دعا میکنم یا بمیرم یا الزایمر بگیرم. از این فکرایی که تو ذهنمه عذاب میکشم واقعا خسته شدم. همش فکر میکنم شوهرم الکی خوب شده یواشکی رابطشو داره وقتی یاد اس و حرفایی که به اون میزد میوفتم تو دلم میگم اگه دوستم داشت به منم میگفت. بهم ی راهکار بدید که از این فکرا راحت بشم و به ارامش برسم