با سلام
سوال اول ....
من ۲ سال ازدواج کردم ، اما هنوز نتونستیم بریم خونه خودمون اما توی این دوسال با مادرمینا و مادرشینا زندگی کردیبم باهم ، از لحاظ جنسی و اتاق خواب و عاطفی هم کم نزاشتیم هر دو طرف چون خانواده ها خیلی حواسشون هست که باهم باشیم تنها باشیم و .....
الان ما یک پولی دستمون اومده که قرار بود خونه بخریم و رسما بریم خونه خودمون اما همسرم بعد از چند روز یک دفعه نظرش عوض شده و میخواد بره تو دهات های اسلام شهر و چالوس سوله بخره کار تولید راه بندازه ، من و خانواده اش هر جی میگیم این سرمایه اتول زندگیه توس و اول زندگیت و شروع کن بعد اگه پول از دستت بره و کارت نگیره دیگه هییچی نداریم بعد ۲ سال ، اما اون همش دعوا میکنه و میگه من بلند پروازم و دوست ندارم زندگیم مثل پدر متادرم باشه ،
اصلا تو تصمیم های این جوری من و دخالت نمیده و اصلا انگار نه انگار من هستم
در صورتی که پدر مادرش وضعشون خوبه دستشون به دهنشون میرسه ، در ضمن پدر و ماپر شوهرم فرهنگی اند و همسرمم دبیر ، و یک شغل آزاد هم میره بعد ظهر ها .
من چطوری باهاش رفتار کنم همش دعوامون نشه ؟؟؟؟
سوال دوم ....
همسر من نمیزاره و دوست نداره من برم سر کار ، همش میگه برو اتما تا میبینه کار جور شد یک ایراد میزاره و میگه نه ، من لیسانس مدیریت دارم و الان تو خونه ام ، از صبح تا شب، بعد تا حرفمون میشه میگه تو هیچ جای زندگی و نگرفتی و حتی برای زندگی یک سنگ هم بلند نکردی ، میگم خوب نمیزاری کمک خرج باشم ....
خودش از ۷ صبح میره تا ۹ شب ، میگم اگه منم از ۷ برم تا ۲ تو هم دیگه مجبور نیستی شغل دموت و بری هردو ساعت ۲ میاییم خونه و خرج رو دوش هردومونه ، اما میگه نه و دلیلشم میگه به جامعه بد بینم ،
چیکار کنم دیگه نگه تو هیچ مسئولیتی رو دوشت نیست و همه چی رو دوش منه .
ممنون