باسلام .من ده ساله ازدواج کردم و یک دختره پنج ساله دارم .مشکلاتی که باهمسرم داشتم بداخلاقی و غرورش وبد زبانی هاش بوده، اما از شش سال پیش شوهرم با همکاراش خیلی روابط دوستانه و به قول خودش خواهرانه داشت اینقد زیاد که من رو به کلی فراموش کرده بود هر کاری کردم نتونستم جلوش رو بگیرم ، حتی بخاطر اونها کتکم میخوردم ، من شده بودم واسطه ای که شوهرم راحتتر با اونها ارتباط داشته باشه چون بعض هاشون شوهر داشتن .مجبور شدم به خانواده بگم .خانوادها هم هر کاری کردن فقط بدتر شد تصمیم گرفتم با دخترم برم خونه ی پدرم بعد از یکسال با درخواستهای خودش و مادر شوهرم برگشتم اما ازاون زمان به بعد شوهرم هر کاری میکنه تا منو از پا در بیاره یک روز میگه زن گرفتم یه روز میگه بچه دارم ،ازیک خط دیگه بجای یک زن بهم پیام میده و بازم فحش. دوساله خونه بابام نمیرم چون وقتی میرم بعدش خیلی فحش میده .فحش های خیلی رکیک هم به خودم هم به خانوادم .من اصلا درمقابلش جبهه نمیگیرم دوساله دارم صبر میکنم تاخونه بخاطر روحیه دخترم متشنج نباشه. دائم تهدیدم میکنه دخترم هفت ساله بشه طلاقت میدم .مشکلش اینه که من آبروشو بردم وبچشو ازش جدا کردم .دائم قهره سر هر چیزی دعوا میکنه با بچم میرن بیرون اما من یکسره بایدتوخونه باشم. اصلا توجه بهم نداره تا نیاز جنسی داشته باشه که بعد ازاون بلافاصله رفتارای بدش دوباره شروع میشه .من هر کار اون دوست داره انجام میدم که ناراحت نشه .ازخانوادش بخوبی پذیرایی میکنم. همش سعی میکنم کاری نکنم که عصبانی بشه .اما فایده ای نداره یا قهره یا دعوا میکنه، اون بدتر شده من واقعا احساس کمبود محبت میکنم فقط بخاطر بچم تونستم سرپا بایستم . در ضمن من الان اصلا از کارهایی که میکنه خبر ندارم و ازش نمیپرسم گاهی وقتها خونه نمیاد تادوروز اما اصلا به من جیزی نمیگه البته این شاید در ماه یکبار باشه .اما گاهی شبها تا دیر وقت بیرون از خونه بود که با بیتفاوت نشون دادنم خیلی کمتر شده .خواهش میکنم منو راهنمایی کنین چکار کنم