0 امتیاز
12.0هزار بازدید
در خانواده(تشكيل،تحكيم،تعالى) توسط
با سلام.تشکر از شما برای تمامی زحماتی که برای ما میکشید.
شوهر من دو سال از من کوچکتر هستش و ما 2 سال ازدواج کردیم و هر دو دانشجو هستیم و درسمان رو به اتمام هستش.من 25 ساله ام و شوهرم 23 ساله. زمانی که شوهرم خواستگاری آمد من اسن مطلب را بیان کردم که من خیلی به مادرم وابسته هستم و به دلیل شرایطی که مادرم داره ضمن اینکه پدرم هم فوت کرده من باید هر روز به مادرم سر بزنم.ایشون گفت باشه هر دو با هم میاییم. و بعد از عروسی من شاید دو روزی یکبار اینطوری به مادرم سر میزدم و هفته ای یکبار با همسر منزل مادرم میخوابیدیم و کم کم همسرم خودشم مایل بود که منزل مادرم بیاد و هفته ای یکبار بخوابیم اونجا گاهی هم خودش میگفت دوشب بخوابیم اونجا. ولی از موقعی که خواهرم باردار شد یه حس حسادتی نسبت به شوهر خواهرم پیدا کرده و همش راجع به اون و خانوادش حرف میزنه و اواخر بارداری خواهرم دیگه اجازه نمیداد ن برم پیش مادرم (خواهرم خانه مادرم بود) و خودش هم نمیامد و نمیگذاشت من بروم در حالیکه واقعا اونها به کمک من احتیاج شدید داشتند ولی اصلا درک نمیکرد و حتی گاهی شاید متوجه احتیاج کمک اونها میشد ولی به من میگفت نه من نمیذارم تو بری و حتی موقعی که برای زایمان خواهرم میخواستم برم جز همان روز اول باقی روز را با من بدرفتاری میکرد و حتی خودش شاهد بود که نه من و نه خواهرم و نه مادرم فرصت 10 دقیقه نشستن را نداشتیم. ولی با این حال هنوز هم به رفتارش ادامه میدهد و و دیگر این اوخر دو سا سه هفتس که به من میگه من اصلا راضی نیستم برس به منزل مادرت ولی خی گاهی هم میگم راضی نیستم ولی اجازه میدم خودت تصمیم بگیری و میگه خودت دعوت نکن بیان خونه ما اگر خودشون گفتن ما میاییم خونه شما باشه بیان. شوهرم میگه من الآن حالم خوب نیست و احتیاج دارم تو باشی کنارم ( شوهرم قرص اعصاب و افسردگی مصرف میکنه) هر موقع حالم خوب شد با هم میریم ممکنه یک ماه دیگه حالم خوب بشه و ممکنه 7 ماه دیگه حالم خوب بشه . ببینید من بهش گفتم باشه اگه نمیریم خونه مادر من  خونه مادر خودت هم نریم چون من اعتقاد به این ندارم که میگه من حالم بد هستش و از این حرفا چطور که میاد خونه مادرش همش با خواهر کوچکترش در حال خنده و گفتگو و ... هستش و کاملا خوبه وقتی به من میرسه پیگه من حالم بده و اینکه من زمانی که عقد بودم هر آنچه که من موقع خواستگاری گفته بودم یک به یک زیر پا میذاشت و میگفت من حالم بده اگر تو فلان کار را انجام بدی من حالم خوب میشه و من هم واقعا تمامی اونچه که میخواست رو انجام میدادم ولی باز حالش خوب نبود و الآن میگم چه اشتباهی کردم که واقعا بی منطق گذشتم از خودم و خواسته هام چیزایی که واقعا نه مالی بود و خرجی داشت بعضی از موارد چیزی نبود که سنگین باشه برای شوهرم .ما تو این دوسال با مادرشوهر و پدرشوهرم زندگی میکردیم و تازه جدا شدیم ولی زیاد میاییم پیششون و میمونیم و من اینقدر ناراحتم از این موضوع که منزل مادرم باید با اعصاب خردی و ناراحتی برم که باعث شده وقتایی که خونه مادر ایشون هستیم من اصلا دوست ندارم پیششون بشینم و حتی گاهی میرم تو اتاق و خودم رو با درس خوندم مشغول میکنم و یا هرکار دیگه ای. همسرم اول به من میگفت تو به من کاری نداشته باش خودت برو به من زود نگو که بیام منزل مادرت گفتم باشه ولی حالا میگه نرو برام واقعا سنگینه . من هم بهش گفتم که شما وقتی میری خونه مادرت منم میرم خونه مادرم دو روز در هفته چه اشکالی داره میگه نه تو منو نمیفهمی. من میگم من هیچی نمیخوام ازت ما که نه پارک میریم و نه تفریحی داریم و نه مسافرتی میریم فقط میخوام تمام تفریحم رو اجازه بدی من برم خونه مادرم. وقتی من این رو گفتم تو خواستگاری که من این شرایط رو دارم خب چرا اون موقع قبول کردی و بعدش با من این رفتار را داشته باشی. واقعا نمیدونم چیکار کنم. چه رفتاری باید داشته باشم.چه باید بگم. اصلا دیگه دوست نداره من راجع به نوزاد خواهرم صحبت کنم و یا حتی عکسش رو هم نشون بدم و من هم دیگه نه حرف میزنم و نه عکسی رو نشون میدم و نه راجع به خانوادم چیزی رو براش تعریف میکنم حالا از جریانات روزمره اونها. میشه خواهش کنم کمکم کنید. ببخشید که سوالم طولانی شد.با تشکر.

1 پاسخ

0 امتیاز
توسط zrastegar (228هزار امتیاز)
دوست عزیز، شاید در این ماجرا همسر شما مقصر باشد اما توجه کنید که هدف اصلی و وظیفه اصلی شما حفظ زندگی خودتان است. شما ناخواسته در طول زمان با توجه بیش از حد به خانواده خودتان به او حس بدی منتقل کرده اید که اگر ادامه پیدا کند باعث مشکلات بسیار زیادی در زندگیتان خواهد شد. شاید شما بگوئید من به او گفته بودم! اما گفتن یک مساله دلیل خوبی برای عدم توجه کافی به زندگی نیست. به طور کلی این توجه شما به مادرتان خیلی هم خوب است و به همین دلیل هم ایشان این مساله را در ابتدا قبول کرده اند. اما اگر همسر شما احساس کند این کار اولویت اول زندگی شما شده است حتی با تمام کارهایی که شما برای او می کنید احساس عدم توجه می کند. این شاید برای شما قابل درک نباشد که چرا به همه این کارها او همچین حسی دارد. اما حس نفر دوم بودن در زندگی مشترک از لحاظ اولویت توجه باعث مشکلات روحی زیادی می شود.
این جملاتی که همسر شما می گوید که حالم خوب نیست و... تماما به شما برمیگردد. او با این کلمه توجه و محبت شما را درخواست می کند. در این مساله بر خلاف ظاهر مساله که ایشان مقصر هستند شاید در باطن شما کمتر از او مقصر نباشید. این که برای هر کدام از زوجین زندگی مشترک اولین اولویت در زندگی باشد یک مساله حیاتی است.(دقت کنید)
با همه این تفاسیر اکنون برای حل مساله سعی کنید حرف همسرتان را بی چون و چرا و بدون دلیل خواستن گوش کنید! شاید غیر منطقی به نظر برسد ولی شما با این کار در حال کم کردن حساسیتی هستید که در طول این مدت ایجاد کرده اید. از گذشت و ایثار هیچگاه پشیمان نشوید مخصوصا برای کسی مثل همسر!
اینکه او قبلا با این مساله مشکلی نداشته نشان می دهد انسان منطقی است و اینکه پس از مدتی به دلایلی حساس شده است. اینکه خانواده شما نیاز به کمک دارند نباید باعث شود که پایه های زندگی خود را سست کنید. دقت کنید که دور شدن زوجین از هم به هر دلیلی زندگی را بسیار بسیار آسیب پذیر می کند و شاید وقتی به این مساله پی ببرید که خیلی دیر شده باشد.
سعی کنید همسرتان شما را در دیدارهاییتان با مادرو خواهرتان همراهی کند. خلوتهای طولانی شما با خواهر و یا مادرتان احساس بدی به مرد منتقل می کند که حرفهایی دارید که به او نمیزنید و این بدترین اتفاق ممکن در یک زندگی است که کسی به شریکش اعتمادد نکند. همراهی همسرتان با شما در گفتگوها به او اعتماد بیشتری از جانب شما می دهد. حتی در کمک ها هم می توانید از او کمک بگیرید و نقش او را پررنگ تر کنید.
سوال شده دسامبر 25, 2019 در خانواده(تشكيل،تحكيم،تعالى) توسط علیسان نمیزاره شوهرم برم خونه مادرم
به قرآن ناطق (عج) - سیستم پرسش و پاسخ خوش آمدید, مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از کارشناسان و حتی دیگر کاربران عزیز این مجموعه!

4.3هزار سوال

4.9هزار پاسخ

673 دیدگاه

3 کاربر

61 نفر آنلاین
0 عضو و 61 مهمان در سایت حاضرند
بازدید امروز: 4424
بازدید دیروز: 2653
بازدید کل: 10608046
"راهنمای ارسال سوال" - به منظور بررسی سوالات مشابه خودتان بر روی علامت ذره بین کلیک کرده و کلیدواژه ای از مشکل و سوال خود را در سوالات جست و جو کنید. - بعد از اطمینان از غیرتکراری بودن سوالتان، به قسمت "پرسش سوال" بروید عنوان سوال خود را با حداقل 12 کاراکتر در قسمت عنوان سوال تایپ کنید - از دسته بندی ها ، دسته ی بانوان بصیر را انتخاب و با توجه به موضوع سوالتان زیر دسته مناسب را انتخاب کنید متن اصلی سوال را وارد کنید . - درصورت تمایل به دریافت جواب سوالتان از طریق ایمیل ، ایمیل خود را وارد کنید در غیر این صورت بخش مربوطه را خالی بگذارید برای اینکه سایت از حقیقی بودن سوال مطمئن شود ، تیک گزینه “I am not robot” را بزنید. - با کلیک بر روی گزینه پرسش سوال، سوال شما برای مدیریت ارسال می شود و در صورت صلاح دید پاسخ مناسب درج خواهد شد و شما در صفحه اصلی سوالات می توانید سوال و پاسخ خود را مشاهده کنید.
...