من و شوهرم دانشجوییم و پیش پدرشوهر و مادرشوهرم زندگی میکنیم. پدرشوهرم خیلی عصبی هستش و یه اخلاقی داره اصلا اهل تفریح و اینکه خانوادش رو پارک ببره یا حتی رستوران بره غذا بخوره همیشه غذا رو از رستوران میگیره میاره خونه. خرید بره اکثرا تنها میره. حتی اگه مسافرت هم بریم خیلی کم پیش میاد با بقیه بیاد بیرون تو هتل میمونه . شوهر من همیشه از اخلاق پدرش انتقاد میکنه و ناراضیه میگه از بچگی من اینطوری بودم و اینکه مثلا به پدرهای دیگه که اهل تفریح هستند رو میگه من حسرت این پدرها رو دارم ولی خودش شبیه پدرش هست همش میگه خوش به حال دیگران که مسافرت میرن ولی مثلا اگه من برنامه بریزمو بگم بریم با تور مسافرت حتی یه روز یا دو روز میگه نه اگه بگم بریم پارک میگه نه مگه چی بشه که خودش بخواد بره و خوب باشه بعد بگه که بریم پارک .رستوران میاد . خانواده من خیلی اهل رفت و آمد و تفریح هستن و من این رو از اولین صحبت خواستگاری گفتم و ایشون قبول کرد ولی الآن اذیتم میکنه اگه خانوادم برن پارک میگم ما هم بریم یا حتی خونه اقوام و حتی خونه مادرم گاهی باید از دو روز قبل تحت استرس و فشار باشم و کلی دعا کنم که ای خدا قبول کنه بیاد واقعا این رفتارها رو اعصابم اثر میذاره و ناراحتم میکنه .همش تو خونه باید در و دیوار نیگاه کنیم مگه اینکه بخوام کلاس یا دانشگاه برم .همش هم شوهرم تو خونه نشسته غر میزنه بحث میکنه و همش به تبلت و اینا مشغوله.خواهش میکنم راهنماییم کنید